در هم پیچیده از گردباد جنگ

فرهاد حسن‌زاده

در هم پیچیده از گردباد جنگ

در هم پیچیده از گردباد جنگ 400 602 فرهاد حسن‌زاده

گفت‌وگو با روزنامه تهران امروز هفتم آبان 1390

◊ربابه میرغیاثی

«رمان نوجوان امروز» عنوان پروژه‌ای بود که یک سال قبل‌تر به همت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کلید خورد. قصد و غرض چی بود؟ تألیف رمان برای مخاطب نوجوان. نتیجه چی شد؟ انتشار ده، بیست عنوان رمان طی چند ماه به قلم چند نویسنده مثل محمدرضا اصلانی، آتوسا صالحی، جمشید خانیان، سیامک گلشیری، محمدرضا یوسفی و دیگران. این ایده در ظاهر اتفاق مبارکی است و الان حرفی ندارم درباره نقدهایی که وارد است به کیفیت رمان‌های این مجموعه که فدای کمیت شده‌اند. می‌خواهم توجه شما را به یکی از رمان‌های خوبی جلب کنم که در این مجموعه چاپ شده؛ رمان هستی نوشته فرهاد حسن‌زاده. متولد 1341. آبادان. هستی نام شخصیت اصلی رمان حسن‌زاده است. شخصیت کم‌مانندی که به‌يادماندنی‌ است و دوست‌داشتنی. حرف‌های بیشتر درباره این دختر و رمان هستی را در گفت‌وگو با فرهاد حسن‌زاده بخوانید:

  • شخصیّتِ اصلیِ رُمان‌تان، یعنی هستی، دختری است دوازده ساله با خُلق و منشِ پسرانه که شوخ و شنگ، شجاع و پُرهوش است. به‌نظر من، همین دختر مهم‌ترین عامل جذابیّت و قوی‌ترین بهانه‌ی پی‌گیری برای خواندنِ این داستان است؛ شخصیّتی به‌یادماندنی و کم‌نظیر. چگونه به هستی رسیدید و توانستید هویّتیِ ملموس و پذیرفتنی از او بسازید؟

من کار خیلی مهمی نکرده‌ام. در اطراف ما شخصیت‌های متفاوت کم نیستند. شخصیت‌هایی که دیده نمی‌شوند و یا زیر سایه مسایل کم اهمیت گم شده‌اند. من همیشه دوست داشته‌ام به این گونه آدم‌ها توجه کنم و از زندگی‌شان سر در بیاورم و برای دیگران هم بگویم. یکی از این شخصیت‌های متفاوت نمونة هستی بود. فکر می‌کنم در بین خانواده‌ها کم نیستند بچه‌هایی که چنین خصوصیتی دارند. یعنی رفتارهایشان  شبیه و از جنس خودشان نیست و از جنس مخالفشان تبعیت می‌کنند. بنابراین سعی کردم هم نگاهی روان‌شناختی به هستی داشته باشم و هم جامعه‌شناختی. و البته سعی کرده‌ام از این ویژگی استفاده داستانی ببرم. مدت‌های زیادی توی ذهنم با او زندگی کردم و سعی کردم از همة ابعاد وجودش سر در بیاورم. در حقیقت با او زندگی کردم.

  • از ابتدای داستان تصوّر من این بود که موضوع اصلی در این رُمان و درواقع مهم‌ترین مشکلِ هستی رابطه‌ی سرد و بی‌مهرِ پدرش است. آیا در زمانِ نوشتن، شما هم بر این موضوع تأکید و توجّه داشتید؟

بله. اصلا فکر اولیه رمان با یک داستان کوتاه شروع شد. داستانی که فصل اول را تقریبا می‌سازد. در این داستان حرفم این بود که دست تقدیر می‌تواند سرنوشت آدم‌ها را تغییر بدهد و هیچ ربطی به بازی‌های کودکانة ما ندارد. در این داستان شخصیت کودک به خاطر بازی فوتبال دستش می‌شکند و به همین خاطر پدرش نمی‌تواند به ماموریت کاری‌اش برود. پدر از این مسئله ناراحت است و فرزندش را سرزنش می‌کند غافل از اینکه بعدها می‌فهمد فرزندش ناخواسته جانش را نجات داده و آن کشتی که قرار بوده سوارش شود بمباران و توی دریا غرق می‌شود. فکر رابطة سرد و خشونت‌آمیز هستی و پدرش و این که هستی فکر می‌کند دختری سرراهی است یکی از خطوط طولی رمان بود که دوست داشتم به سادگی از کنارش نگذرم. این را هم می‌دانم که بسیاری از بچه‌ها بعد برخوردهای تند والدین‌شان به این موضوع فکر می‌کنند. به این که اضافه‌ هستند و مال این خانواده نیستند. این دغدغه در تمام رمان هستی وجود داشت و گاهی در واقعیت و گاهی در ذهن هستی کامل می‌شد. و در نهایت هم چرایی این رفتارها برای هستی معلوم می‌شود.

  • پدر هستی به‌شکلِ آزاردهنده‌ای بداخلاق است و نادوست‌داشتنی تا پایانِ رُمان که دلیل این خُلق و رفتار معلوم می‌شود. به‌نظر من، نوع رفتارِ پدر و علّتِ آن هم‌وزن نبودند و کمی اغراق‌آمیز بود.

نه. اغراق‌آمیز نبود. اتفاقاً خیلی‌ها شخصیت پدر را دوست داشتند و او را بهترین شخصیت این رمان می‌دانستند. او تیپ ثابت پدرهای ایرانی را ندارد که خشک و عبوس و خشن هستند. تازگی‌ها فیلم «درخت زندگی» ساختة «ترنس مالیک» را دیدم که برندة نخل طلای کن شده است. با دیدن «برد پیت» که نقش پدر را در این فیلم بازی می‌کرد خیالم راحت شد که پدر من چند درجه از او مهربان‌تر و منطقی‌تر و غیرکلیشه‌ای است. در حقیقت این خشونت رفتاری پدر هستی ریشه در چند چیز دارد: بیکاری و بی‌پولی او، مشکلاتی که در کودکی با آن دست به گریبان بوده و خشونت تاریخی پدران و مردان ایرانی و این نکته را هم از یاد نبریم که باباهای الان نسبت به سی سال پیش معتدل‌تر شده‌اند. بهتر است از یاد نبریم فشاری که جنگ به آدم‌ها وارد کرد کم فشاری نبود و نمی‌توان آنها را با شرایط عادی مقایسه کرد.

  • شروعِ داستان کُند است و پُر از حرف بی‌هیچ حادثه‌ی چشم‌گیری تا وقتِ اوّلین بمباران در صفحه‌ی 46.  بهتر نبود داستان از این‌جا آغاز می‌شد؟ به‌خصوص این‌که، توصیف‌های هستی، در بیانِ حالت و موقعیّتِ او پس از بمباران بسیار زیبا و ملموس و خاص است.

البته من معتقدم خواننده را باید از همان شروع داستان درگیر کرد و نوکش را به قلاب انداخت، بخصوص خوانندة کم حوصلة نوجوان امروز را. وقتی این برایم یک اصل است، نمی‌توانم نسبت به آن بی‌تفاوت باشم. در اینجا هم فکر می‌کنم این کار را کرده‌ام، منتها نه در پرداختن به یک اتفاق داستانی مهیج.

من در شرایطی عادی و متعادل خواننده را دنبال داستان کشانده‌ام و بعد بوممم. یک مرتبه شوک را وارد کرده‌ام که آن به قول شما زیبایی توصیف‌های هستی از بمباران و مصیبت‌های پس از جنگ بیشتر خودشان را نشان بدهند. و فکر می‌کنم داستان هستی می‌توانست از هرجایی شروع بشود. فراموش نباید کرد که ما داریم داستان هستی را می‌خوانیم که توی این داستان جنگ هم هست. از اول قرار نبوده داستان جنگی بخوانیم و هستی را توی آن موقعیت‌ها ببینیم.

  • جهانِ داستانیِ هستی تحت‌تأثیر جنگ است. ساختار آن هم مطابق با ژانر رُمان جنگی است؛ ترکِ خانه و زندگی، مهاجرت، سرگردانی و همراهی با گروهی از مردم که شِناس و آشنای قبلی نیستند. آقای حسن‌زاده! چرا این زمان (سال‌های نخستین جنگ تحمیلی) و این مکان (آبادان) را برای رُمان‌تان انتخاب کردید؟

یکی از دلایلش این است که من تمام این چیزهایی را که گفتید تجربه کردم. با مرگ و ترس و مهاجرت نوعی همزیستی دارم. آدم‌های درب و داغان و آدم‌های درهم پیچیده از گردباد جنگ زیاد دیده‌ام. آدم‌های فرصت‌طلبی که از این نمد برای خود کلاه دوخته‌اند هم زیاد دیده‌ام. هزاران داستان ریز و درشت می‌توان از دل این تجربه‌ها بیرون کشید که دومزه‌ای هستند. مثل رطب‌های شهرم هم شیرینی دارند و هم تلخی و گَسی. این‌ها بخشی از زندگی هموطنان و مردم سرزمین من هستند. بخشی از تاریخ من هستند که در آن همه در یک آزمون قرار می‌گیرند. اینجاست که شجاعت، صداقت، عشق، دوستی، وطن پرستی و دیگر خصوصیات انسانی خود را نشان می‌دهند و انسان‌ها محک می‌خورند. به این برهة تاریخی هر کس از منظر خودش نگاه کرده. من هم نگاه خودم را داشته‌ام.

  • درباره‌ی به‌تصویر کشیدن جنگ در ادبیات کودکان و نوجوانان دو سلیقه وجود دارد؛ مخالف و موافق. مخالفان می‌گویند خشونتِ ذاتیِ جنگ موضوع مناسبی برای این نوع از ادبیات نیست و نباید ذهن و زندگیِ کودکان و نوجوانان را با بیان حوادث و آسیب‌های جنگ ویران کرد. موافقان هم معتقدند بهتر است بچّه‌ها در بستر داستان و به‌وسیله‌ی تجربه‌ی ادبی با پدیده‌ی جنگ آشنا شوند تا درصورتِ رخ‌داد چنین واقعه‌ای توانایی‌ شناختی و تحلیلی کافی برای درک چنین موقعیّتی را داشته باشند. شما در گروه موافقان قرار می‌گیرید؟ نویسنده برای طرحِ موضوع جنگ در ادبیات نوجوان باید چه تمهیداتی را درنظر بگیرد؟

راستش من اینجوری به قضیه نگاه نمی‌کنم. داستان نویس با نظریه پرداز و سیاستمدار فرق دارد. او نباید خودش را بازیچة تئوری‌هایی بداند که به انسان‌ها به دیدة مهره‌ای بی‌اراده نگاه می‌کند. نگاهی که به کودکان و نوجوانان نگاهی ابزاری دارند گویی آنها هستند که تشخیص می‌دهند این مهره چه خوراکی باید بخورد یا نخورد. من به عنوان یک داستان نویس باید داستانم را بنویسم. البته برای خودم ایدهء‌ولوژی شخصی‌ام را دارم و به سهم خودم از جنگ و خونریزی و کشتار انسان‌ها و بخصوص کودکان متاثر می‌شوم. اما وقتی داستان می‌نویسم دارم داستان می‌نویسم. نه قاضی هستم که قضاوت کنم و نه حق دارم مبلغ طرز تفکر خودم یا گروه خاصی باشم. متاسفانه داستان‌های جنگی ما چنین حالتی پیدا کرده و مخاطبان حس می‌کنند به جای داستان دارند داروی واکسیناسیون می‌خورند.

  • هستیِ نوجوان و سهرابِ نوزاد نمونه‌ای از نوجوانان و کودکانی هستند که بهترینِ دورانِ زندگیِ خودشان را در سال‌های جنگ گذراندند و جنگ بخشِ ناگزیرِ هویّت و شخصیّتِ بچّه‌های دیروز بوده، بچّه‌های دهه‌ی پنجاه و شصت. آیا این موضوع موردنظر شما هم بود؟ در این داستان، خواننده با هستی بزرگ می‌شود و در پایان کتاب، شخصیّتِ تازه‌‌ای از این دختر را می‌بینیم که قوی، عاقل و پُخته است. جنگ، مرگ، خشونت، خون و خطر در تحوّلِ شخصیّتِ هستی چه‌قدر مؤثر بود؟

سئوال‌های شما از جواب‌های من بلندتر است. خب. فکر می‌کنم در هستی این اتفاق افتاده. اما نه کامل. او طی داستان مسیری را طی می‌کند و به بلوغ می‌رسد. هم بلوغ جسمی هم بلوغ فکری. او نمایندة بخشی از نسل جنگ است. نسلی که فکر می‌کنم در سینما و ادبیاتمان خیلی کم به آن پرداخته شده است. کسانی که به آنها جنگ‌زده گفته می‌شد و این جنگ‌زدگی لطمه‌های بزرگی به روح و روان آنها زد. در معادلات ما کسی که یکی از اعضای بدنش را در جنگ از دست بدهد و از نظر پزشکان درصدی از صددرصد بگیرد جانباز است. در حالی که هیچ کس به فکر روان‌هایی که در جنگ پریشان شد و تحت فشار زندگی فرسوده شد توجهی نکرده. شاید بیان داستان هستی بیان بخشی از این آدم‌ها باشد.

  • یکی از ویژگی‌های مهم و جذابِ این رُمان، رویکرد طنزآمیزِ شماست؛ هم طنز گفتاری و هم طنز موقعیت. این تمهید باعث شده که باوجود فضای تلخ و غم‌انگیزِ سال‌های نخستینِ جنگ، حس و هوایِ رُمان پُر از یأس و اندوه نباشد. بااین‌حال، به‌نظر من این‌که همه‌ی اعضای خانواده‌ی هستی (از مادر و خاله و دایی حتّی پدرش) آدم‌های شوخی هستند کمی اغراق‌آمیز است. این‌طور نیست؟

نمی‌دانم. این نظر شماست. ولی من که از آن روزهای تلخ لحظه‌های شاد و موقعیت‌های طنز زیادی به خاطر دارم و خانواده‌هایی می‌دیدم که با تمام این سختی‌ها دست از بذله‌گویی برنمی‌داشتند و در شرایط سخت هم زندگی برایشان جاری و ساری بود و شوخی‌هایشان در چهارچوب همان شرایط بود. به هر حال من از این ظرفیت استفاده کردم که منظره‌های تلخ و دلخراش را با چاشنی طنز به تصویر در بیاورم. و فکر می‌کنم از شیوة مناسبی برای برقراری ارتباط با مخاطبانم استفاده کرده‌ام.

  • در پایانِ داستان، رابطه‌ی هستی و پدرش به مهر و دوستی ختم می‌شود. درعین‌حال، خبر می‌رسد که شاپور (احتمالاً) به شهادت رسیده است. به نظر شما خبر شهادتِ شاپور باعث نشده که پایانِ اصلی کم‌رنگ شود؟

اگر این‌طور شده باشد که خوب است و من موفق شده‌ام. دوست داشتم این اجرای سمفونیک منحصر به صدای یک ساز نباشد. دیده‌اید در این ارکسترهای سمفونیک دست کم سی‌چهل نفر ساز خودشان را می‌زنند. در کل وقتی نگاه کنید یک آهنگ نواخته می‌شود که هویتی واحد دارد. اما در این کلی گویی هر کس ساز خودش را می‌زند. در انتهای سمفونی صدای بم طبل با صدای زیر فلوت متفاوت است، اما هر دو حرف از پایان می‌زنند. و من قصد داشتم در نهایت آدم‌هایی که وارد داستان شده‌اند تا جایی که اجازه دارند جلو بیایند ما از سرانجامشان آگاه شویم. حتی آن مردی که قصاب بود و خواستگار خالة هستی هم تکلیفش معلوم شد.

  • تجربه‌ی زیستی شما چه‌قدر در خلقِ رُمانِ هستی مؤثر بود؟

فکر می‌کنم جواب این سوال لابه‌لای حرف‌هایی که زدم داده باشم. من در دوره نوجوانی‌ام هم انقلاب را تجربه کردم و هم طعم جنگ را چشیدم. تاثیری که این دو اتفاق مهم بر من گذاشته خیلی عمیق بوده. بخصوص تاثیر جنگ و مهاجرت. این دوران قصه‌های زیادی در من حک کرده و طی این بیست سالی که دارم می‌نویسم در کارهایم از این تجربه‌ها آورده‌ام. به جز «هستی» در «مهمان مهتاب»، «حیاط خلوت»، «عقرب‌های کشتی بمبک» و چند رمان دیگرم به آن دوران نقب زده‌ام. البته کار پیچیده و دشواری است. از دوران سخت گذشته برای بچه‌های امروز حرف زدن و صدای خمیازه‌شان را نشنیدن، سخت‌ترین کار دنیاست. باید بلد باشیم چه‌کار می‌کنیم. باید همپای آنها که دارند می‌دوند بدویم و برایشان قصه بگوییم. آنها به تجربة زیستی ما احتیاج ندارند و دوست دارند خودشان تجربه کنند ولی وقتی می‌شنوند خوششان می‌آید.

  • گویا درحال‌حاضر مشغولِ نگارشِ رُمانِ تازه‌ای برای نوجوانان هستید. کمی درباره‌ی ماجرای کتاب‌تازه‌تان بگویید.

گاربریل گارسیا مارکز می‌گوید: اثر تا منتشر نشده به زندگی خصوصی‌ام تعلق دارد. فقط این را می‌توانم سربسته بگویم: دارم یک رمان می‌نویسم. فعلا دارم با سوژه کشتی می‌گیرم و زیر و بالایش را بررسی می‌کنم. تا پشتش را به خاک نمالم نمی‌توانم حرفی درباره‌اش بزنم.

    روزی روزگاری

    فرهاد حسن‌زاده

    فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ‌زدگی مدتی او را از نوشتن به شکل جدی بازداشت. هر چند او همواره به فعالیت هنری‌اش را ادامه داد و به هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلنامه‌نویسی و موسیقی می‌پرداخت؛ اما در اواخر دهه‌ی شصت با نوشتن چند داستان‌ و شعر به شکل حرفه‌ای پا به دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب او «ماجرای روباه و زنبور» نام دارد که در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. حسن‌زاده در سال ۱۳۷۲ به قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودک و نوجوان از شیراز به تهران کوچ کرد…

    دنیای کتاب‌ها... دنیای زیبایی‌ها

    کتاب‌ها و کتاب‌ها و کتاب‌ها...

    فرهاد حسن‌زاده برای تمامی گروه‌های سنی کتاب نوشته است. او داستان‌های تصویری برای خردسالان و کودکان، رمان، داستان‌های کوتاه، بازآفرینی متون کهن و زندگی‌نامه‌هایی برای نوجوان‌ها و چند رمان نیز برای بزرگسالان نوشته است.

    ترجمه شده است

    به زبان دیگران

    برخی از کتاب‌های این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه به زبان عربی و دیگر زبا‌ن‌هاست. همچنین تعدادی از کتاب‌هایش تبدیل به فیلم یا برنامه‌ی رادیو تلویزیونی شده است. «نمكی و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌های آرزو» از كتاب‌هايي هستند كه از آن‌ها اقتباس شده است.

    بعضی از ویژگی‌های آثار :

    • نویسندگی در بیشتر قالب‌های ادبی مانند داستان كوتاه، داستان بلند، رمان، شعر، افسانه، فانتزی، طنز، زندگينامه، فيلم‌نامه.
    • نویسندگی برای تمامی گروه‌های سنی: خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال.
    • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
    • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
    • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
    • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌ـ‌روانی و…
    • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر (فعال). مشخصاً دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
    • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
    • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.

    او حرف‌های غیرکتابی‌اش را این‌جا می‌نویسد.

    به دیدارش بیایید و صدایش را بشنوید