پرنده میان دست‌هایم می‌لرزید

ساداکو

پرنده میان دست‌هایم می‌لرزید

پرنده میان دست‌هایم می‌لرزید 563 846 فرهاد حسن‌زاده

♦ داستان کوتاه

وقتی بابا برایم یک تفنگ خرید، اولش خوشحال شدم. بعد نگاهش کردم و گفتم: «حالا باهاش چی‌کار کنم؟»

بابا گفت: «تفنگ دوست نداری؟»

مامان گفت: «آخی! نازی… بچه‌ام  هدیه تولدش را دوست ندارد.»

بابا گفت: «کاش برایش تانک خریده بودیم. تانک ایکس ایکس دبلیو سی دوهزار…»

گفتم: «تانک! که باهاش چی‌کار کنم؟»

هر دوتایشان گفتند: «وا! عجب بچه‌ای!»

بابا تفنگ را گرفت و گفت: «کاری نداره که…» بعد رفت کنار پنجره و گفت: «خب، تفنگ را این‌جوری می‌گیری رو به مثلاً… مثلاً… درخت توی حیاط. این درخت همیشه پر از پرنده ‌است، مگه نه! بعدش بنگ بنگ!»

درخت لرزید و با چشم‌های خودم دیدم پرنده‌ای از لای شاخه‌ها افتاد کف حیاط. مامان که خیلی خوشحال شده بود، گفت: «آفرین سرهنگ. می‌خواهی بروم دوربین شکاریت را بیاورم؟»

بابا گفت: «آره. خوب فکری است. هوس شکار کردم یهو.»

مامان از اتاق رفت و بابا بشکن زد و خوش خوشان گفت: «کی بود هی می‌گفت: من زن سرهنگ نمی‌شم؟ چرا نمی‌شی؟ چرا نمی‌شی؟ کاری که سرهنگ می‌کنه، تو میدون جنگ می‌کنه…»

مامان غش‌غش خندید. دوربین که پیداش شد، دوتایی رفتند توی بالکن و تفنگ‌بازی کردند. من اولش به آنها نگاه کردم ولی دلم پیش آن پرنده‌ای بود که پای درخت چیرچیر می‌کرد.

آژیر کشیدم و آمبولانس را راندم طرف درخت. مامان از بالای بالکن گفت: «فرید چه‌کار می‌کنی؟»

گفتم: «دکتر بازی.»

گفت: «به پرنده‌ها دست نزن. اینا میکروب دارن. زود بیا بالا.»

بابا گفت: «خانم ولش کن! ببین چطور آن گربه را می‌ترکانم. بنگ!»

صدای جیغ مامان بلند شد: «آفرین! چه خوب زدیش.»

من که گربه را ندیدم. ولی پرنده را گذاشتم توی آمبولانس و آژیر کشیدم. با عجله رسیدم بیمارستان. خواباندمش روی تختم و گفتم: «ناراحت نباش. خوبت می‌کنم.» و یک چسب چسباندم روی بال خونی‌اش.

مامان یواشکی آمد توی اتاق و نتوانستم پرنده را قایم کنم. گفت: «چی‌کار می‌کنی؟ دکتر بازی؟»

گفتم: «آره. تیر خورده تو بالش. ببین.»

چشمش که افتاد به پرنده، ذوق‌زده گفت: «وای چه خوشگل!»

بعد دوید و از اتاق بیرون رفت. صدایش را می‌شنیدم که می‌گفت: «آقا سرهنگ بدو برو آن قفس را از انباری بیاور. مهمان داریم.»

من کنار پنجره خشکم زده بود و پرنده میان دست‌هایم می‌لرزید.

    روزی روزگاری

    فرهاد حسن‌زاده

    فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ‌زدگی مدتی او را از نوشتن به شکل جدی بازداشت. هر چند او همواره به فعالیت هنری‌اش را ادامه داد و به هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلنامه‌نویسی و موسیقی می‌پرداخت؛ اما در اواخر دهه‌ی شصت با نوشتن چند داستان‌ و شعر به شکل حرفه‌ای پا به دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب او «ماجرای روباه و زنبور» نام دارد که در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. حسن‌زاده در سال ۱۳۷۲ به قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودک و نوجوان از شیراز به تهران کوچ کرد…

    دنیای کتاب‌ها... دنیای زیبایی‌ها

    کتاب‌ها و کتاب‌ها و کتاب‌ها...

    فرهاد حسن‌زاده برای تمامی گروه‌های سنی کتاب نوشته است. او داستان‌های تصویری برای خردسالان و کودکان، رمان، داستان‌های کوتاه، بازآفرینی متون کهن و زندگی‌نامه‌هایی برای نوجوان‌ها و چند رمان نیز برای بزرگسالان نوشته است.

    ترجمه شده است

    به زبان دیگران

    برخی از کتاب‌های این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه به زبان عربی و دیگر زبا‌ن‌هاست. همچنین تعدادی از کتاب‌هایش تبدیل به فیلم یا برنامه‌ی رادیو تلویزیونی شده است. «نمكی و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌های آرزو» از كتاب‌هايي هستند كه از آن‌ها اقتباس شده است.

    بعضی از ویژگی‌های آثار :

    • نویسندگی در بیشتر قالب‌های ادبی مانند داستان كوتاه، داستان بلند، رمان، شعر، افسانه، فانتزی، طنز، زندگينامه، فيلم‌نامه.
    • نویسندگی برای تمامی گروه‌های سنی: خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال.
    • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
    • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
    • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
    • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌ـ‌روانی و…
    • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر (فعال). مشخصاً دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
    • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
    • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.

    او حرف‌های غیرکتابی‌اش را این‌جا می‌نویسد.

    به دیدارش بیایید و صدایش را بشنوید