از سایت دربست وبلاگ
خیلی وقت بود این کتاب در قفسه ی کتاب آسمان داشت خاک می خورد و هیچ کس نمی خریدش. نمی دانم چرا توی این چند وقت کسی طرفش نرفته. شاید واقعا نمی دانسته اند چه کتابی است و چه داستانی دارد این وبلاگ…
معمولا وبلاگ نویس ها اسم کتاب را که میخوانند ترغیب می شوند برای برداشتن و ورق زدنش. به این بهانه قسمتی از خاک لای برگه هایش می رود. ولی باز هم هر چه فکر میکنم نمی فهمم چرا تا به حال کسی نخریده اش.
وقتی کتاب را از قفسه برداشتم و خاک رویش را تمیز کردم جملات پشت کتاب را خواندم.
زال نوجوانی آبادانی است که در دوران جنگ یکی ازهمسایهها دسته کلیدی به او سپرده اند تا وقتی برگشتندآن را پس بگیرند. زال، دلباخته فریبا دخترهمسایه بوده ولی فریبا نسبت به او احساسی نداشته است. حالا بعد از سی و چند سال وبلاگی به نام دسته کلید به راه میافتد و اتفاقهای تازه ای رابه دنبال دارد.
اصلا خوب نوشته نشده اند ولی همین که فهمیدم داستان مربوط می شود به سی و چند سال قبل و از آن داستان هایی است که در حاشیه جنگ اتفاق افتاده بیشتر مشتاق شدمکه بخوانمش. راستش ما وبلاگ نویس ها عاشق حاشیه ایم.
دید یک وبلاگ نویس به کتاب:
اگر بخواهم به عنوان یک وبلاگ نویس به کتاب نگاه کنم، این کتاب خوبیهایی دارد و بدیهایی.
کتاب قالب یک وبلاگ را نشان می دهد به همراه نظرهایش. یعنی صفحات کتاب صفحات یک وبلاگ است. خوبی این وبلاگ این است که هر روز بروز می شود. خوبی اش این است که وبلاگ نویس می رود دنبال داستان وبلاگش. البته درست است وبلاگ نویس در اصل داستان نویس است ولی در هر حال در فضای وبلاگ می نویسد.
این وبلاگ بد آموزی هایی هم دارد. وبلاگ نویس به نظراتش جواب نمی دهد. گاهی اوقات نظراتش را در پست بعدی جواب میدهد. اصلا خود اسم کتاب بد آموزی دارد. مگروبلاگ را واگذار می کنند؟ واگذار کردن وبلاگ یعنی فاجعه. یعنی یک مرض که می تواند یک وبلاگ نویس را از پا در بیاورد.
توصیه میکنم این کتاب را بخوانید ولی مواظب وبلاگتان باشید. نکند مریض شوید.
این وبلاگ اولین کتابی بود که از فرهاد حسن زاده خواندم و بهانه خوبی شد برای خواندن کتاب های دیگر ایشان.
معرکس این کتاب چن ماه پیش خوندمش نخونید ضرر کردید