کتاب «پی تی کو… پی تی کو…» نوشته فرهاد حسنزاده شامل سه داستان کوتاه با مضامین خیال ها و پرسش های ذهنی کودکان است. این مجموعه از چند زاویه قابل توجه است. اول این که یکی از اصول پایه ای داستان کودک که همانا ساده نویسی است، در این مجموعه رعایت شده و نکته بعدی، حضور پررنگ تخیل کودکانه در داستان های این مجموعه است که به زیبایی با نگرش شاعرانه در هم آمیخته و جهان خیال انگیز زیبایی را ساخته که بی گمان برای خوانندگان کودک می تواند محبوب باشد.
نکته بعدی که ویژگی اصلی داستان های این مجموعه محسوب می شود، وارد شدن به حوزه مفاهیم عمیق فلسفی، آن هم به زبان ساده و کودکانه است که در این مجموعه مخاطبان کم سن و سال را مورد خطاب قرار داده و در لابهلای قصه های خیال انگیزی که روایت می شود، پرسش های ساده فلسفی هم برای تحریک ذهن مخاطب مطرح می شود.
در اولین داستان کوتاه این مجموعه(پی تی کو… پی تی کو…) که عنوان کتاب هم از آن برگرفته شده، قصه یک کره اسب چموش روایت میشود که بخشی از یک تابلوی نقاشی روی دیوار است. کره اسب که مدت هاست در یک قاب طلایی قرار گرفته و جای ثابتی داشته است، با ورجه و ورجه کردن در درون قاب طلایی، باعث شل شدن میخ قاب تابلوی روی دیوار و افتادن آن به زمین می شود؛ چیزی که هدف اصلی کره اسب محسوب می شده و او برای رسیدن به این نقطه بارها با قاب طلایی بحث کرده و خود را مصمم به این کار نشان داده است. ظاهراً با شل و کنده شدن میخ قاب طلایی و افتادن آن(همراه با کره اسب درون نقاشی) به روی زمین، قصه هم به پایان می رسد و در کتاب هم عملاً این گونه می شود، اما با مطرح کردن یک پرسش اساسی که همزمان با پایان یافتن قصه، ذهن مخاطب کودک را به خود مشغول می کند. در یک پاراگراف قبل از پایان داستان می خوانیم: «…همان میخ اول قصه طاقت نیاورد و شل شد. چکش هم به خواب سنگینی فرو رفته بود. میخ با یک حرکت کوچولو، قصه را به آخر رساند. نه! صبر کنید، هنوز چند خط دیگر مانده.«
بلافاصله آن سئوال اساسی پایان قصه در ادامه این جمله مطرح می شود:« قاب طلایی شکسته و توی انبار افتاده است. شاید صاحبش شب عید فکری به حالش بکند، شاید هم نه؛ اما راستی… کره اسب کجاست؟» (ص13(
طبیعی است که با این نوع پایان بندی قصه، کودک از خود بپرسد، پس کره اسب چه شد و کجاست؟ پاسخ به این پرسش پایانی قصه، به تعداد خوانندگانش می تواند متفاوت باشد، چرا که اصولاً چنین پایان های باز برای همین منظور تدارک دیده میشود. خوشبینانه ترین برداشت از این پایان بندی که دم دستی ترین تعبیر هم محسوب می شود، می تواند این باشد که با افتادن و شکستن قاب طلایی، کره اسب به آرزویش رسیده و از حصار قاب رها شده و به آزادی دلخواهش رسیده است. هر چند نویسنده به این تعبیر هم قطعیت نبخشیده و ممکن است تعابیر دیگری هم از ذهن خوانندگان کودک بگذرد که آنها هم میتواند پایان این داستان باشد. این نوع پایان بندی امروزه بیشتر دلخواه کودکان است.