♦گفتوگوی روزنامه اعتماد با فرهاد حسنزاده درباره ادبیات كودك در ایران
♦شبنم كهن چی
◊خودش نه اما بخش بزرگی از جهان آثارش لهجه جنوبی دارد؛ آمیخته به طنز. از معدود نویسنده هایی است كه برای شخصیت های داستانی اش عكس تهیه می كند؛ بریده عكس های روزنامه كه گاهی برای شان سبیل می گذارد، گاهی ریش، یا ابروهای شان را دستكاری می كند. گاهی هم جای عكس، تكه كاغذی همراه دارد؛ یك شجره نامه خانوادگی، اجتماعی و روانشناسی كامل از شخصیت. از هر فرصتی برای نوشتن استفاده كرده؛ میز كار اداره بعد از تمام شدن وقت اداری، انباری انتشارات، سكوت نیمه شب تا سحرگاه خانه، نیمكت و میزهای شطرنج پارك و… می گوید اولین چیزهایی كه در نوشتن او نقش داشته شرجی جنوب، زندگی بین دو رودخانه بهمنشیر و اروند بوده و روزی چند نوبت، شنیدن صدای فیدوس از پالایشگاه و دیدن كارگرانی كه با تلق تلق دوچرخه های شان عازم كار یا خانه بودند.در آبادان به دنیا آمده اما در شیراز، اصفهان، تهران، یزد، دورود، اندیمشك و اهواز نیز زندگی كرده. كارهای زیادی انجام داده؛ از كارگری در كارخانه پارچه بافی گرفته تا برقكاری و بنایی، تعمیر دوچرخه، قنادی و بستنی فروشی و كار در پتروشیمی شیراز و… اما همه عمر نوشته؛ شعر و داستان برای بچه ها و گاهی بزرگسالان. از فرهاد حسن زاده می نویسم. مردی كه آرام حرف می زند و سوژه ها و مضامین اجتماعی داستان هایش هم همین طور آرام روبه رو می شود؛ با جنگ، كودكان بی سرپرست، كودكان كار و خیابان، فرودستان، مهاجرت و… كتاب های مختلفی در كارنامه او دیده می شود؛ از آن میان «هستی»، «زیبا صدایم كن»، «عقرب های كشتی بمبك»، «مهتاب و دگمه قرمز»، «كوتی كوتی»، «چتری با پروانه های سفید»، «نه مثل هر روز» و… حسن زاده دو بار لوح سپاس جایزه جهانی هانس كریستین اندرسن را از آن خود كرده و برای اشاره به جوایز داخلی و خارجی و آثار منتشر شده اش باید یك طومار بلند نوشت. آخرین كتابش «قطار جك لندن» به تازگی از سوی نشر افق منتشر شده؛ روایتی درباره جنگ ایران و عراق. با او درباره وضعیت ادبیات كودك و كاركرد ادبیات در جهان كودك و نوجوان گفت وگو كردم.
- چهار دهه است که در زمینه ادبیات کودک و نوجوان فعالیت می کنید. این نوع ادبیات در ایران چه روندی را طی کرده و اکنون چه وضعیتی دارد؟
ادبیات كودك ایران دوره های مختلفی را طی كرده. حدود 100 سال است كه با شكل گیری مدارس نوین و آموزش همگانی به نوعی دوران كودكی در ایران به رسمیت شناخته شده است. در ابتدا آثار ترجمه دروازه این دوران به حساب می آمدند. تالیف ها بسیار كم و ناچیز بود. جسته و گریخته متن هایی ساده نوشته و منتشر می شد. پرچمدار تالیف كسانی مانند جبار باغچه بان، عباس یمینی شریف و محمود كیانوش بودند اما وزن غالب كتاب ها ترجمه بود. دهه 40 با تاسیس شورای كتاب كودك و كانون پرورش فكری تمركز بر كتاب كودك بیشتر شد. در این دهه مجلات خاص این گروه همچون پیك، كیهان بچه ها، اطلاعات دختران و پسران، خون دیگری به جان ادبیات بخشیدند. كانون به عنوان یك ناشر تخصصی وارد عمل شد و نویسندگان بزرگسال نویس را ترغیب به نوشتن برای كودكان كرد. كسانی مثل غلامحسین ساعدی، نیما یوشیج، احمدرضا احمدی، نادر ابراهیمی، احمد شاملو و… با زبانی ساده و مضمون های تك لایه برای كودكان نوشتند و تصویرگری این كتاب ها با معیارهای هنری شكل گرفت. صمد بهرنگی یكی از نویسندگان شاخص این دوران است، چون آگاهانه و هدفمند می نوشت و نسبت به دیگران پركارتر بود. به موازات این كارها ساخت فیلم و نمایش و موسیقی نیز آهنگی آهسته داشتند .
- ادبیات كودك و نوجوان ایران پس از انقلاب هم دوره متفاوتی را تجربه كرد و اتفاقا با رشد همراه بود. این طور نیست؟
بله، پس از انقلاب، داستان نویسی برای كودكان رشد چشمگیری داشت البته كودكان بیشتر بهانه بودند و نویسندگان كاركشته و حتی نویسندگانی كه تجربه ای در این زمینه نداشتند با مضامینی مثل مبارزه با ظلم و بیداد و اختلاف طبقاتی داستان هایی می نوشتند كه مناسب حال و هوای دوران خود بود و آن چنان ارتباطی با تخیل و زمینه ذهنی بچه ها نداشتند. پس از آن، جنگ 8 ساله ایران و عراق بخش بزرگی از ادبیات را به تسخیر خود درآورد. ادبیاتی كه بیشتر تهییج كننده بود و گاه پیوندی آشكار با ادبیات مذهبی و حماسه های دینی داشت. حتی اگر داستان هایی بدون این درون مایه ها نوشته می شد جنبه های تربیتی و اخلاقی بیشتر خودنمایی می كرد تا جنبه های سرگرم كنندگی و زیبایی شناسانه و خلاقانه. از دهه 70 ادبیات كودك نفس راحتی كشید و از هیجان و موج به آرامش رسید. مجلات یكی پس از دیگری با حمایت نهادهای دولتی یا وابسته به حاكمیت شكل گرفت، سینما و تلویزیون و كتاب هم همین طور. جشنواره های مختلفی به راه افتاد كه تا حدودی انگیزه بخش بودند. همین طور نهادهایی مانند انجمن نویسندگان كودك و نوجوان و انجمن تصویرگران كتاب كودك متولد شدند و مجلات تخصصی نقد كتاب كودك و بعد واحدها و رشته های دانشگاهی. شاید بتوان گفت شكوفایی ادبیات ما از دهه 70 و سپس 80 شكل و سرعت گرفت. از دل این دوران نویسندگانی بیرون آمدند كه در خلق آثاری در گونه های اجتماعی، فانتزی، ترس، طنز، فلسفی، بازآفرینی و… دست به تجربه زدند؛ اما به مرور این موج فروكش كرد و امروزه به یقین می توان گفت ادبیات كودك ما حالش خوب نیست. دلم نمی خواهد نق بزنم ولی به نظرم حسرت گذشته را خوردن گویی شده جزیی از فرهنگ مان. این حسرت خوری پیامد روند سستی و ضعف مدیرانی است كه نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح پذیر. بگذریم و برویم سراغ پرسش بعدی.
- از تاثیر كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان گفتید؛ چرا كانون امروز تاثیر سابق خود را ندارد؟
بله، كانون كارایی بنیادینی كه به خاطرش تاسیس شده را از دست داده و در دهه های گذشته مثل كودكی یتیم و بی پناه دست به دست شده و دوره های پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. متاسفانه كانون هم مثل بسیاری از سرمایه های این مملكت، مثل رودخانه ها و دریاچه ها و جنگل هایش رو به نابودی است و شاید بتوان گفت فقط پیكری نحیف از آن وجود باشكوه و شریف به جای مانده است. دلیل آن هم روشن است. مدیرانی كه یك به یك آمدند و رفتند و نخواستند یا نتوانستند بخواهند كانون را از لوث سیاست بزدایند و آلوده اش نكنند. نیروهای خوب و مخلص را یكی یكی یا بیرون كردند، مثل احمدرضا احمدی، یا وقتی با گذشت زمان به بهانه بازنشستگی رفتند، جاهای خالی را با گزینه های مناسب پر نكردند. یك نگاه گذرا نشان می دهد كانون حداقل با ده، پانزده سال پیش خود هم قابل مقایسه نیست. در دهه های گذشته علاوه بر انتشار صدها كتاب خوب و باكیفیت، شاهد برگزاری ده ها جشنواره انتخاب كتاب سال، جشنواره مطبوعات كودك و نوجوان، جشنواره فیلم های كودك، حضور در عرصه های بین المللی هنرهای كودك محور بودیم و حالا كجاییم؟ حرف ها و درددل ها زیادند؛ شاید وقتی دیگر…
- یكی از بازوهایی كه به ترویج ادبیات كودك و نوجوان كمك می كند، آموزش و پرورش است؛ اما به راستی این نهاد در غنی سازی ادبیات كودك و نوجوان و تسهیل ورود كودكان و نوجوانان به دنیای ادبیات چه نقشی ایفا كرده؟
متاسفانه آموزش و پرورش به دلیل ساختار سنتی و انحصارگرایانه خود كتاب های غیردرسی و به خصوص ادبیات را ارج نمی نهد، چه بسا فكر می كنند این كتاب ها موجب انحراف فكری بچه ها می شوند. از همین رو كتاب و كتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد یا اگر باشد مقطعی و سلیقه ای و نمایشی است. مدارس مثل قلعه هایی افسانه ای هستند كه پای نویسندگان به آن باز نمی شود، مگر گاهی به شكل استثنایی به همت مدیری، آموزگاری یا مسوولی كه اهمیت این موضوع را درك كرده باشد.
- همیشه همین طور بوده؟
در دوره های رونق نسبی ادبیات در گذشته، گاه برنامه های مفیدی وجود داشت. مثلا در هفته كتاب با مشاركت وزارت ارشاد و آموزش و پرورش نویسندگان به مدرسه ها می رفتند. یا مسابقه «دانایی توانایی» یكی از مسابقه های خوب و مفید این وزارتخانه است كه چند سال به خوبی برگزار شد اما در این سال ها توی دست انداز افتاده است. درحالی كه كتابخوانی از آموزش رسمی جدا نیست. تجربه نشان داده كه بچه هایی كه سواد پایه شان خوب باشد قدرت درك مطلب پیدا می كنند و ذهن شان آمادگی فهم مطالب علمی را پیدا خواهد كرد. بچه های كتابخوان قدرت درك و استدلال مسائل زندگی را خواهند داشت و در برابر پیچیدگی های زندگی نرمش و انعطاف و واكنش بهتری نشان می دهند. دانش آموزان كتابخوان سال ها بعد كه به دانشگاه می روند اندوخته ای دارند كه سوای از اطلاعات علمی است و شخصیت شان را می سازد. متاسفانه آموزش و پرورش از پتانسیل ادبیات و نویسندگان استفاده نمی كند و شیوه علمی آموزش همراه با تجربه را نادیده می گیرد.
- امروز كودكان و نوجوانان بیش از هر چیزی اوقات خود را با ابزاری مانند موبایل و تبلت، بازی ها و اینترنت پر می كنند. شما با این رده سنی ارتباط زیادی دارید. برای نسل ما نشریات كودك و نوجوانی، نه فقط سرگرم كننده كه مهم محسوب می شد. امروز آیا نشریات كودك و نوجوان، جایی در دنیای آنها دارند؟
همان طور كه گفتم، مطبوعات كودك و نوجوان روزی روزگاری چراغ شان روشن بود. مطبوعات از ادبیات جدا نیست. هم برای نویسندگان و هم برای مخاطبان. بسیاری از نویسندگان به نوعی دست اندركار مطبوعات بوده اند. خود من با انتشار داستان هایم در سروش نوجوان و كیهان بچه ها كارم را شروع كردم. بعدها عضو تحریریه هفته نامه «دوچرخه» شدم. آنجا سعی می كردم بهترین های تالیف را در نشریه بگنجانیم تا بچه ها را به سمت ادبیات جذب كنیم. مطالعه نشریات برای بچه ها می تواند مقدمه شیرینی باشد برای ورود به مطالعه كتابخوانی. فایده های دیگرش را نمی خواهم بگویم ولی بی آنكه بخواهم غر بزنم احساس می كنم امروز ما چیزی به نام مطبوعات كودك و نوجوان نداریم. چند مجله هست كه بیشتر شبیه جنگ هستند و به دلیل گرانی كاغذ و چاپ سرگردان هستند و معلوم نیست چه بازخوردی دارند. این بی توجهی یك طرف، جذابیت های دنیای مجازی هم یك طرف. البته كم رنگ شدن رسانه های چاپی مختص ما نیست و در تمام دنیا هست؛ اما چرا از واگیرهای دنیا فقط جنبه های بدش نصیب ما می شود؟ این همه نهاد فرهنگی دارند از بودجه های نفتی استفاده می كنند؛ چقدرش در حد پاسخگویی به نیاز مخاطب است و چقدرش خودشان را ارضا می كند؟
- بخش زیادی از نشر ادبیات كودك در ایران را آثار ترجمه تشكیل می دهند. اغلب والدین هم به خرید این كتاب ها تمایل بیشتری دارند. به نظر شما در حوزه ادبیات كودك و نوجوان، ترجمه مخاطب بیشتری دارد یا تالیف؟
مقایسه تالیف و ترجمه اصلا مقایسه عادلانه ای نیست. الان بازار از كتاب های ترجمه اشباع شده است. این درست نیست كه ادبیات تالیفی را در یك كفه ترازو بگذاریم و كتاب های ترجمه از ده ها كشور جهان را در كفه ای دیگر. به خصوص كه حالا دیگر ناشرها و مترجم ها باتوجه به نپرداختن حق كپی رایت گاهی از یك كتاب چندین نوع ترجمه ارایه می كنند. نمای دیگر این تصویر این است كه آنها كتاب های جایزه گرفته را ترجمه می كنند و به نوعی می توان گفت محصول دستچین شده و از صافی گذشته را با محصول ارگانیك مقایسه می كنند.
- با این تعریف، رقابت ناعادلانه ای هم بین كتا ب های تالیفی و كتاب های ترجمه شده در جریان است. همین دست چین شدن و از صافی گذشتن.
سوی دیگر این ماجرا نقش ممیزی است. ممیزی بر كتاب های تالیف سنگین تر است تا ترجمه، چون از نویسنده ایرانی انتظار می رود مطابق با ارزش های فلان و فلان بنویسد و برخی مسائل تبدیل به تابو شده. مثلا از ماجراهایی كه بوی عشق بدهد باید عبور كرد و نباید حرف زد، درحالی كه یكی از جذابیت های معمول داستان های نوجوان همین جنبه از دوران رشد است. یا مسائلی كه نویسنده قصدش ترویج آن نیست، ولی چه كنیم كه برداشت ها متفاوت است. هرچند ممكن است ممیزی در آثار ترجمه هم باشد ولی مترجم كوتاه می آید چون اثر از شیره جان خودش نیست، ولی مولف حاضر است كتابش منتشر نشود اما تن به جرح و تعدیل ندهد. همین مساله بنیه تالیف را ضعیف می كند. اعتماد مخاطب را از بین می برد و ارزشی برای كتاب های ایرانی قائل نمی شود. در یكی از برنامه هایی كه به مدرسه ای رفته بودم بعضی بچه ها كه كتابم را خوانده بودند می گفتند: ما فكر نمی كردیم نویسنده های ایرانی بتوانند به این خوبی بنویسند. این درست همان نگاهی است كه در مورد كالای ایرانی و خارجی وجود دارد. در حالی كه نویسندگی امری فردی است ولی وقتی این امر فردی در جامعه بخواهد محدود شود جلوی رشدش گرفته خواهد شد. اینجاست كه می بینیم آثار ترجمه با اقبال بیشتری روبه رو می شوند و این مساله زنگ خطری است كه سال هاست به صدا در آمده و متاسفانه گوش ها با چیزهایی انباشته شده كه صدای هشدار را نمی شنود .
- شما تجربه بازآفرینی متون كهن را نیز در كارنامه دارید: حكایت های سعدی، خسرو و شیرین، بیژن و منیژه و… آشنایی كودكان و نوجوانان با متون كهن چقدر اهمیت دارد؟
سرزمین ما حال خوبی ندارد. شاید این بدحالی امروز به خاطر بی شناختی ما از گذشته باشد. غریبگی با ریشه های فرهنگی و گذشته ای كه چیزهایی از آن شنیده ایم ولی به درستی نشناختیمش. ما گاهی فكر می كنیم فقط كوروش كبیر مظهر غرور و عزت است. گاهی موزه را برای سفر به تاریخ انتخاب می كنیم، اما به نظرم ادبیات كهن برای یادآوری گذشته ارزش خاص تری دارد. ستون های تخت جمشید را می برند و می فروشند، چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می فرساید، اما داستان های كهن تا همیشه هستند. چون با زبان و واژه ها سر و كار دارند. زبانی كه بر عاطفه و احساس و تفكر ما تاثیر می گذارد. با آثار باستانی شاید بتوان عكس یادگاری گرفت و در حافظه دوربین ثبت كرد، اما بیژن و منیژه، خسرو و شیرین، رستم و سهراب داستان هایی دارند كه در حافظه بشری حك می شوند. وارد خون می شوند و شخصیت بچه های ما را می سازند. بازنویسی این نوع از ادبیات هم كمك بزرگی به خانواده ادبیات علیه فراموشی است و هم كمك به نسلی است كه در حال عبور و تاخت به سوی آینده است.
- طنز، لهجه جنوبی و جنگ… همین طور شخصیت های حیوانی و خلق دنیای فانتزی، زندگی روزمره و گاهی آسیب های اجتماعی و… اینها بعضی از ویژگی ها و عناصری است كه در جهان داستان های تان می بینیم. در چنین جهانی، كاركرد و وظیفه ادبیات چیست؟ آیا مسوولیت و تعهد ویژه ای در برابر وضعیت كنونی كودكان و نوجوانان در جامعه احساس می كنید؟
گذاشتن وظیفه بر دوش ادبیات كار را دشوار می كند. بعضی ها می گویند رسالت و اصالت و از این واژه های عصا قورت داده. به نظرم ادبیات، ادبیات است مهم ترین كاركردش در مرتبه اول سرگرم كردن و در وهله دوم تاثیرگذاری عاطفی بر مخاطب. این تاثیرگذاری دامنه گسترده ای دارد. نویسنده می كوشد برای بیان حرفش از ابزارها و عناصری كه دراختیار دارد استفاده كند. همان طور كه گفتم یك جور بازی است. البته نه از آن بازی هایی كه برنده و بازنده دارند و من می كوشم به خوانندگان كتاب هایم از راه طنز، گویش جنوبی، بازی های فرمی و كلامی هم لذت بدهم و هم ذهنش را درگیر كنم تا به خودش، دنیایش بیشتر فكر كند. هر چه بیشتر فكر كند بیشتر می شناسد و هر چه بیشتر بشناسد بهتر زندگی می كند. نه اینكه زندگی بهتری كند، نه، بهتر زندگی می كند. بچه ها در مسیر رشد هستند و گاه یك داستان تا آخر عمر با آنهاست و چه بسا مسیر زندگی شان را تعیین می كند. شاید فكر كردن به همین نكته به ظاهر ساده بزرگ ترین چالش نویسندگی برای كودكان و نوجوانان باشد. وقتی برای بزرگ ترها می نویسی چنین دغدغه ای را نداری، اما بچه ها… گاه پیام های مختلفی از بچه ها می گیرم. چند روز پیش سفری داشتم به بیرجند. یكی از دخترها سراغم آمد و گفت: «شما فرشته نجاتم هستید.» گفتم: «واقعا! چطور؟» گفت: «من مدتی افسرده بودم و به چیزهای ناجور فكر می كردم. اما با خواندن كتاب زیبا صدایم كن، صد و هشتاد درجه نگاهم به دنیا تغییر كرد و جان تازه ای گرفتم. شما فرشته نجاتم هستید.»
تاریخ خبر: ۱۴۰۲ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت