این درخت
خیال افتادن ندارد
خیال خاکستری این درخت
خیلی وقت است همسفر باد
گریخته
گریخته
گریخته از اینجا
تا بوی شکوفههای سوخته را
به مشام دشت بپاشد
این دشت خیال خشکیدن ندارد
تا تو هستی بهانهی ابر
برای بارانهای بیموسم
این دشت و این تک درخت ماندهاند
و تاولهای تنهایی من
بر شانههای درخت شکوفه خواهند شد
میدانم.