از قصههای کهن ایرانی بازنویسیهای زیادی صورت گرفته. بعضیها خوب هستند، بعضیها عالی. و بعضیها فقط سادهنویسی هستند و در آن نشانی از ذوق هنری دیده نمیشود. چند سال پیش تصمیم گرفتم نگاهی نو و خلاق به قصههای کهن داشته باشم و آنها را با سبک قصه-سرگرمی بازآفرینی کنم. اما ابر و باد و مه خورشید دست به دست هم دادند که این اتفاق نیفتد. فقط یکی از کتابها از دست ابر و باد و مه خورشید جان سالم به در برد و منتشر شد. آن کتاب اسمش شد «قصهی طوطی خانم و آقای بازرگان» زیر اسم کتاب هم نوشته شد عمونقال: فرهاد حسنزاده، خاله نقاش: حدیثه قربان.
کتاب روایتی نقالیگونه دارد و این طور شروع میشود:
بچهجان!
به حرف من گوش كن!
راديو و تلويزيون را خاموش كن!
به چيزی جز قصهی من دل نبند
قصهای كه هست شيرينتر از قند.
يكی بود، يكی نبود
زير آسمان كبود
يك بازرگان بود
يك قفس بود
يك طوطی زيبا و خوش نفس بود…
وسط داستان هم چندتا بازی و سرگرمی وجود دارد که اگر بچهها خسته شدند بفرمایند سرگرم بشوند. حتی چند تا مهرهی مقوایی هم هست که میتوانند بازیشان را کامل کنند. البته اگر طوطی بگذارد. چون در این میان یک طوطی شیطان و بازیگوش هم هست که هی میپرد وسط نقل و حکایت عمونقال و تیکه میاندازد. بچهها که خوششان آمده از این قصه. امیدوارم جناب مولانا هم راضی باشد از این بازی.
این کتاب در سال ۱۳۹۵ از سوی شورای کتاب کودک در بخش بازآفرینی متون کهن برگزیده شد.
حالا انتشارات همشهری کتاب «طوطی خانم و آقای بازرگان» را برای دومین بار در شمارگان پانزده هزار نسخه منتشر کرده است.