بعضی از کتابها دست از سر آدم برنمیدارند؛ کتابهایی که نهتنها برای خوانندههایشان، بلکه برای نویسندههایشان هم پر از خاطرات ترکخورده اند. همیشه طنزنویسی برای بچهها را دوست داشتم. ورود من به عرصه نویسندگی مصادف بود با نوشتن قطعههای طنزی که در کیهانبچههای دههی هفتاد تحت عنوان روزنامه سقفی همشاگردی چاپ میشد.
نوشتههای کتاب جدیدم یعنی «مدرسهی نیشگون» محصول مشترک دو کتاب روزنامهسقفی همشاگردی است که در اواخر دههی هفتاد توسط نشر خوب افق منتشر شده بودند. پس از گذشت سالها احساس کردم کتاب نیاز به بازنویسی و نونگری دارد؛ پس جلد اول و دوم را در هم آمیختم. بخشی از نوشتهها را دور ریختم و بقیه را با نگاهی تازه و زبانی امروزیتر بازنویسی کردم. نوشتههای جدیدی هم به آن افزودم و حتی اسم کتاب را عوض کردم تا با جلدهای بعدی همخوانی داشته باشد. یعنی با جلد دوم (کافه نیشگون) و جلد سوم (شبکه نیشگون). از لاله ضیایی برای تصویرگریهای نمکین و زیبایش سپاسگزارم همچنین از نشر هوپا که در انتشار این مجموعه سنگ تمام گذاشت.