- فرشته نوبخت
شايد بسياری از ما فرهاد حسنزاده، نويسنده و طنزپرداز جنوبی را با رمان «حياط خلوت» و «ماشو در مه» بشناسيم اما حسنزاده با آثاري نظير «بند رختي كه براي خودش دل داشت»، «كنار درياچه نيمكت هفتم»، «لبخندهاي كشمشي یک خانواده خوشبخت»، «قصههاي كوتيكوتي»، «ديو ديگ به سر» و بسياري آثار از اين دست درواقع نويسندهاي است موفق در ادبيات كودك و نوجوان اما یکی دیگر اثر فرهاد حسنزاده، داستاني بلند است به نام «عقربهای كشتی بمبك» كه در فضايي بومي و در جزيرهاي از جنوب ميگذرد و بهوقايع حولوحوش سال 57 ميپردازد.
درباره «عقربهاي كشتي بمبك» بايد گفت كه روايتي ديالوگ محور دارد كه نقطه قوت و قدرت اثر هم محسوب ميشود چراكه ديالوگها چنان كاركرد بهجايي در اثر پيدا كردهاند كه بار شخصيتپردازي، قصهگويي، تعليق و جذابيت روايت را به دوش ميكشند. راوي داستان نوجواني است كه بازباني طناز و سرخوش ضمن روايت از زندگي خودش از ماجراي پيداكردن چمداني در قبرستان به همراه دوستان ديگرش، ممدو، شكري و منو ميگويد.
اتفاق از يك شب عجيب در قبرستان آغاز ميشود، شبي كه ميتواند از منظري طنزآميز، تداعيكننده ماجراي قبرستان و «اينجونجو» در رمان تام ساير، شاهكار مارك تواين باشد. اما در اينجا راوي از دو زن و يك مرد ميگويد كه با اتومبيل بزرگي شبانه وارد قبرستاني در بيرون از شهر ميشوند و با ترس و لرز و بهطرزي كاملا مشكوك، چمداني را دفن ميكنند كه محتويات درون آن بهعنوان رازي وسوسهبرانگيز، باعث كنجكاوي چهار نوجوان ميشود. اين وسوسه آنقدر زياد است كه خواب شبانه را به چشم آنها حرام ميكند و باعث ميشود كه درنهايت يكي از آنها به كمك سگش (قيقاج) با خارج كردن چمدان از قبرستان، تلاش در برملا كردن راز آن چمدان بكند.
در كنار معماي چمدان راوي با زبان مخصوص به خود به روايت آنچه در شهر ميگذرد ميپردازد، البته از نگاه خودش كه همهچيز را به بازي ميگيرد. ضمن اينكه از شدت سياهيها ميكاهد و سعي در بازنمايي آن دارد. موقعيت و فضايي كه داستان در آن ميگذرد، در كنار عنصر كشتي و طرح قبرستان و شخصيتها و در واقع همه قصه، از دل ديالوگها شكل ميگيرد. اما هسته اصلي روايت، در داستان «عقربهاي كشتي بمبك»، چمداني بزرگ است كه محتويات آن چيزي جز كاغذ و كتاب و عكس نيست. با اينهمه ماجرايي است كه باعث درگيري چهار شخصيت اصلي ميشود و به عنوان تعليقي پركشش، عناصر ديگر روايت را نيز با خود همراه ميسازد و يكي از اين عناصر زباني است كه آراسته به طنز و ارائه و كنايه است و سرخوشانه و لبريز روايت را پيش ميبرد.