♥اما کشف من کار ممتاز آقای فرهاد حسنزاده بود. « هستی » کتابی است که گرچه در قد و قامت رمان نوجوانانه نوشته شده، بدون شک یکی از بهترین رمانهای فارسی است که طی یکی دو سه سال اخیر خواندهام. حتی الانواقعاً یادم نمیآید در این مدت رمان دیگری در این حد خوانده باشم و فقط از روی احتیاط میگویم یکی از بهترینها. کار آکتر اصلی رمان دختری است که رفتاری پسرانه دارد و این پایه اصلی طنز شیرینی است که سراسر « هستی » را خواندنی کرده. در این جهت، کارآکتر پدر، بیبی، دایی جمشید، و البته سهراب کوچولو که تازه به جمع خانواده اضافه شده و نیز وضعیت فیزیکی تصویر شده خانه کوچک آنها در کمپ جنگزدگان و کاردقیق و درست با لهجه آبادانی پایه های دیگر این شیرین سازی داستانند که همگی در جاهای درست خود نشسته اند .
در این باره البته باید بیشتر و بیشتر نوشت. اما می گذارم شما هم کشف کنید وکشف شما هم باشد. ببینید آقای حسنزاده با این فضای اصلاً تلخ و غمبار جنگ و آبادان و مهاجرت و روایت نوجوانی ( آن هم از نوع دخترانه پسرانه نمایش ) چه کرده و چندبار شما را می خنداند و البته… البته به گریه میاندازد. ببینید با لحن و لهجه چه شیرینکاری هایی کرده است. گاهی حسرت می خورم چرا بعضی چیزها را این قدر دیر خبر میشوم؟ بعضی چیزها مثل همین… همین که گاهی ممکن است در مجموعه ادبیات نوجوانی که امروز در میآید « هستی » ممتازی هم باشد وسط آن همه بودن متوسط و معمولی و حتی بد. وقتی داشتم کتاب حسنزاده را میخواندم چندبار به خودم گفتم کاش این « هستی » را قبل از نوشتن « شناگر» دیده بودم. اما حالا هم دیر نیست. هیچ وقتی برای هیچ کاری دیر نیست. شنیده ام کار جمشید خانیان در این مجموعه با نام « عاشقانههای یونس در شکم ماهی » هم کار قابل توجهی است. هر وقت خواندم نظرم را خواهم نوشت.
(مهدیه احمدی عضو کانون پرورش فکری مرکز شماره 8 قم)
♥سلام اقای حسن زاده قلمتون عالی واقعاازکاراتون ممنونم رمان هستی واقعاعالی بود من با هستی خیلی ارتباط برقرارکردم دوست داشتم جای هستی باشم ازخصوصییات هستی خوشم اومد امیدوارم کارهای بهتری روازتون ببینم خدا نگه دار.
احمدرضا شیروانی- مشهد♥هستی. همة هستی ما بود وقتی با او خندیدیم، با او گریستیم، با او عاشق شدیم و با او شجاعت را تجربه کردیم. واقعا دستتان درد نکند.
امیرحسین شبستری-تهران
♥هیچی نمی تونم بگم جز اینکه فکر نمی کردم رمان های ایرانی که برای ما نوجوان ها نوشته میشه به این خوبی باشه.
ساجده
♥سلام!!!
من یکی از پر و پا قرص ترین طرفدار های شما هستم!!!
اتفاقا از قبل از نمایشگاه کتاب امسال متوجه شدم که کتابی به اسم هستی نوشتید ( در همین سایت خودتون خوندم) خیلی مصمم شدم که هر چه زود تر پیداش کنم و بخونمش!در نمایشگاه خیلی خیلی اتفاقی پیداش کردم و واقعا خوش حال شدم!ازاون موقع تا الان چندین بار خواستم بیام به سایتتون واز ازتون کلی تشکر کنم اما متاسفانه نشد!
اما همین الان واقعا ازتون تشکر می کنم چون این کتاب،باعث شد من با دید دیگه ای به دوران جنگ و کسانی که به خاطر جنگ خونه و زندگی شون را یه جورایی از دست دادن نگاه کنم!خیلی خیلی حوب بود!
بازم ممنون!!!
مهسا
♥سلام. دوست دارم یه چیزایی درمورد هستی بهتون بگم. جز رنگ و بوی هستی و نیستی که درموردش حرف زدیم من فکر می کنم هستی نکته ای که داره اینه که تمام بحران های یک دختر نوجوان رو بیان می کنه و این رو هم می گه که آقا جون جنگ باعث شده تمام بحران های نوجوانی یک دختر تو 260 صفحه جا بشه ها!
جالبه که نه تنها متن کتاب بلکه خود کتاب، شکلش، موجودیتش این نکته رو بهت القا می کنه که جنگ بچه ها رو زود بزرگ می کنه. و جالبه بگم که من فکر کردم نوجوانی هستی شبیه خودمه نه روحیات پسرونش، نوجوانیش. بعد یه کمی دیگه فکر کردم دیدم نه، هر کسی هستی رو بخونه همینو می گه. چون نوجوانی نوشته شده. انگار خود نوجوانی بیاد دورانش رو بنویسه. من فکر می کنم این سر و کله زدن با نوجوان ها باعث شده نوجوانی بیاد قلم رو از شما بگیره بگه آقای حسن زاده به پاس زحمات شما برای نوجوان های این مرز و بوم قلم را بدهید به من و بروید یک چایی برای خودتان دم کنید …
مطهره
♥سلام آقای حسن زاده من یکی از اعضاء کانون هستم خیلی از رمان هستی خوشم اومد . و امیدوارم در آینده رمانهای بیشتر از شما بخونم .
ما اعضاء منتظر نشست بچه های کانون با شما هستیم.
جمشیدی ارانی
♥اخیرا در {کتاب ماه کودک و نوجوان شماره 167} نقدی به تمام معنا رذیلانه و مغرضانه بر رمان هستی چاپ شده بود که مرا ناراحت کرد. می خواستم بپرسم آیا شما خیال ندارید به این نقد که حاصل عصبانیت یک به اصطلاح منتقد بی صلاحیت است پاسخ بدهید؟↓
——————————————
♦آقا یا خانم جمشیدی. هر کس مجاز است هر نظری درباره هر چیزی، چه خاصه آثار ادبی و هنری بدهد. یک کتاب وقتی منتشر شد مال همه است و نویسنده باید تحمل شنیدن هر نظری را داشته باشد. حتی اگر این نظر از روی کوته بینی یا غرض نوشته شده باشد. من که دلم میخواست آن نقد را هم اینجا میگذاشتم تا همه بخوانند. اما فایلش را نداشتم و فرصت و امکان تایپش هم نیست. از شما و تذکرتان متشکرم. ضمنا نویسنده آن نقد یکی از دوستان است.
غزل محمدی
♥زندگي در كتابها معمولاً با واقعيت خيلي فرق ميكند اما زندگي «هستي» مثل زندگي همه بود و با بقيه فرقي نداشت. به همين دليل وقتي رمان «هستي» را ميخواندم احساس ميكردم جاي شخصيت اصلي آن هستم.
م. ت (یکی از مربیان کانون پرورش فکری)
♥ همه چيز با«شكسته بود» شروع شد و جوش خورديم به لحظه هايي كه برايمان قشنگ بود و خواندني. سلام ما به شما از عمق دلمان، آنجا كه هزاران ماهي كوچك شادي، ضرباندار موج هايش هستند. با شما صحبت مي كنيم آنجا كه امواج راديويي نگاهمان گيرنده هايي اينچنيني ميخواهد تا هستي آفريده شود. وقتي خداوند به بهترين نحو اين جهان را بنا مي نهد و هستي آغاز مي شود پس هيچ جاي تعجبي نيست از خليفه ي او كه- برنده ي مهر استاندارد احسن الخالقين مي شود – و مي تواند از گوشه ي كو چك اين جهان هستي ،هستي ديگري بيافريند.
هستي را خوانديم و پا به پايش در ماجراهايش شركت كرديم. فوتباليست شديم و گل اول را در دروازه ي دلمان كاشتيم با هر بغض او گريه ها كرديم و از منظر نگاهش به آنچه ميديد و در پيش رو داشت نگريستيم. برايمان چه تلخ بود كه از ويراني ها و آوارگي هايش ديدن كنيم .اگر چه طنزي زيبا زير پوستش جريان داشت و خنده هايمان را به قهقهه ميرساند اما تلخي جنگ، ويراني خانهها و آوارگي را نمي شد از ياد برد. بارها چون هستي بغض فرو خورده ي خود را با ياد آوري آن سال ها پنهان كرديم آما مگر مي شد به نداي درون خود پاسخ ندهيم: سهم هستي از اين همه ترس و واهمه و آتش و خون چقدر بود؟ آيا اندك آسايش براي هستي هاي ديگر فراهم شده است؟ آيا آن سال ها در خاطره ها اسطوره شده و حق ادا؟
طنز قوي و جريان دار متن تلخي ها را در خود ميپوشاند اما گريه هاي بي واهمه اي براي ما به دنبال داشت چونان باران هاي جنوبي كه سيل آسا مي بارد و مي شويد. نوشته ها يتان از درون تان مي تراويد و بر جان ما مي نشست و به اين يقين ميرساند كه آن سال ها تجربه ي تلخي بوده براي شما ،جمشيدها و همه ي آنها كه ضربان قلب شان به نام خرمشهر و آبادان تنظيم شده است ،(همه ي جنوبي هاي مهربان خونگرم).
هستي وجودي بود از يك آرزو، يك رويا كه هست شده بود و ديگه رويا نبود انگار. خودم و خودهاي زياد ديگري را ديدم در قصهي هست شده ي هستي.
هستي با تمام وجودش، بودنش را، خود خودش را زندگي ميكرد. وجودي بود زنده و پر از بود نوآرزوهايي كه هم آرزو ماند هم نماند.
مثل همهي دخترا حصار داشت دور و برش، مثل همه دخترا نبايد خودش رو مي زيست و مثل همهی دخترا محدود بودبه بايدها و نبايدها.
فاصله اي از خنده تا گريه، از گريه تا خنده نيست. اين رو همه جاي قصه ميشد ديد، چه قشنگ بود رنگين كمانهايي كه با اشكها و لبخندها رو چهره ي آدماي قصه رنگ ميزد و دل ما رو لك ميزد واسه بارو، واسه اشك!!
مهربوني تو كلامه، تو نگاه شايد، تو سكوت گاه! مهربوني تو گذشتن از خوده گاه. تو نگران حال دايي بودن، توی فروختن دارو ندارت برا يه جفت كفش! تو از غصه مردن و دم نزدن. تو گرسنه بودن و حاضر به گرفتن يه”جان” كه حلال حتي، نبودن. مهربوني تو هستي، تو دايي، تو خاله، تو مامان، تو بابا، تو بيبي. تو جهان هستي پر از مهربونيه.
آقاي حسن زاده ما هم شيفته ي هستي شديم و رسالت شما براي آگاه سازي همه ي نسل ها درباره ي آنچه كه در آن زمانها اتفاق افتاده سنگين تر .اميد آنكه با همين سبك و سياق آثار بيشتري از شما جهت شناساندن همه ي فداكاري ها و سختي هاي همشهريانتان به نوجوانان اين مرز و بوم شاهد باشيم.
دست مريزاد و به اميد ديدن روز هاي رنگين كماني براي شما.
♥ ساجده
واقعا میشه جلد وم هستی را هم بنویسید؟ البته می دونم جلد دوم نوشتنش از جلد اول هم شاید سخت تر باشه، ولی من که به قلم شما ایمان دارم!
خدا کنه هستی اجازه بده ….
آرمان
♥ دلم می خواست کتاب زود تمام نمی شد. من زیاد اهل خواند نیستم ولی تا اخرش یه نفس رفتم. ولی از رفتار بابای هستی انتقاد دارم. خیلی طبیعی نبود و یه وقتهایی اذیتم می کرد. ولی کلا شما قلم خوبی دارید.
شهبازی
♥ سلام جناب حسنزاده.
من دو تا خواهرزاده دارم که اهل که زیاد اهل کتاب خواندن نیستند. خودم که از هستی شما خوشم آمد آن را به آنها دادم و می توانم بگویم یک روزه کتاب را خواندند. از این بابت می خواستم تشکر کنم از شما. کتابی که بتواند نوجوانهای این دوره زمانه را میخکوب کند ارزش تقریری بیش از اینها دارد.
خودم هم حرفهایی در باره هستی دارم که می گذارم برای یک وقت دیگر که شاید ببینمتان.
♥ سارا
مثل اینکه اینجا فقط من کتاب رو نخوندم
♥ رئوف جهانی
سلام .
رمان هستی را خواندم.رمان خوبی بود .اما به نظر من رفتار و گفتار هستی د ر بعضی جاهای کتاب در حد خودش نیست .صحبت از فرزند کمتر ،زندگی بهتر هم در آن سال ها روجی نداشت.بعضی از حرکات و حرفهای هستی به حرف ها و حاضرجوابی ها ی این سال ها شبیه تر است و….
موفق باشید
♥ امیر حسین
پایان بندی بسیار زیبایی داشت ولی از لحاظ کشش نسبت به رمان عقرب های …… ضعیف تر بود ولی خلاصه ممنون از قلمتون.
♥ عهدیه خوزستانی
با درود و خسته نباشید خدمت شما.
آن چه مرا به نوشتن این مطالب وا داشت، تاثیر رمان «هستی» بر من بود. جدا از نقدهایی که به این رمان شده و بعضا آن ها را خوانده ام، شخصیت «هستی» برای خواننده ی نوجوان جالب بوده است . دراین زمانی که پسران و مردان سند جسارت ها بی پروایی ها و شجاعت ها را همه جا در زندگی، فیلم ها، کتاب ها ، بازی ها و… به نام خود زده اند. خلق شخصیت «هستی» زیبا و به جا می نماید. آرزو می کنم خوانندگان دختر کتابتان تا آن جایی که برایشان میسر است، از روحیه ی هستی الگو برداری کنند.
هر چند پیش خودم گفتم چند تا دختر شبیه هستی وجود دارد و یا داشته که در عین حفظ ظرافت خدادای اشان، جسور و بی پروا ظاهرشده اند؛ اما در میان ی راه در حین نمایش جسارت هایشان چنان اسیر قید و بندهای فرهنگی و بکن نکن های اطرافیان قرار گرفته اند که لاجرم به کنج خانه هایشان کشیده شده اند تا برای نقشی که به خاطرش به دنیا آمده اند، آماده شوند؟ واقعا دردناک است. کاش هستی اسیر این قید و بندها نشده باشد. جامعه به زنان جسور و بی پروا خیلی نیاز دارد…
♥ ریحانه
سلام آقای حسن زاده.من از اون کرم کتابهای اساسی ام.بیشتر کتابهای شما رو هم خونده ام.از بعضی هاش خیلی خوشم اومده.هستی هم خوب بود.اما نه خوبی «عقربهای کشتی بمبک». بیشتر سری کتابهای رمان نوجوان رو هم خوندم.اما بیشترشون رو نتونستم تموم کنم.کشش ندارند اصلا.حتی از عاشقانه های یونس در شکم ماهی هم زیاد خوشم نیومد.با این که این قدر میگفتند خوبه.مصنوعی بود.از پیش از بستن چمدان خیلی خوشم اومد.اگه ناراحت نمی شین باید بگم از هستی هم خیلی…
♥ ستاره
درود بی کران بر خالق رمان هستی. استاد گرامی شما در خلقت این اثرو ایجاد پل ارتباطی میان شما ومخاطب داستان بسیار موفق بوده اید این یکی از دوست داشتنی ترین رمان های من است درود بی کران بر خالق رمان هستی.
♥ محدثه http://www.chacame.blogfa.com
- سلام
میخواستم بگم من کتاب هستی رو خوندم اونم نه یکبار بلکه دوبار. خیلی قشنگه و زبان نوشتار آدمو توی عمق داستان میبره
فوق العادس
واقعا ممنون
♥ مهدی پور
- سلام استاد عرض ادب و ارادت ، من مهدی پور فرهنگسرای انقلاب هستم یادتون کتاب هستی رو نقد و بررسی کردیم چقدر این کتاب دوست داشتنی و به یادماندنی . از دیدن وبگاه شما خیلی خوشحال شدم . چند روز پیش یه فیلم ضد جنگ از آقای باشه آهنگر دیدم بعنوان »ملکه« اونم از پایگاه نفت بهمنشیر عالی بود و من توی جلسه ی نقد و بررسی فیلم کلی یاد شما و کتاب هستی کردم . ان شاء ا… مثل همیشه موفق و پیروز باشید .
- ♥ مرجان
- سلام نویسنده خوب اونه که بتونه از یه ادم کوچیک هزاران هزار حرف دربیاره و بنویسه .من واقعا از داستان هستی لذت بردم. خیلی هم گشتم این کتاب رو تهیه کنم و توی کتابخونه شخصیم داشته باشم اما متاسفانه نشد.
اقای حسن زاده واقعا دمت گرم استاد - ♥ هانیه راعی
- آقای حسن زاده مطالب جالبتون در هفته نامه ی دوچرخه خواندنی هست. راستی بعضی هــــــــا که گفتن کتاب هستی حوصله سر بره به طور کامل در اشتباه هستند………………… ما در کانون پرورش فکری مرکز خودمون کتاب هستی را به خیلی ها معرفی کردیم و هم چنین قسمتی از اون را به صورت یک نمایشنامه در آوردیم….و منتظر شاهکار های بعدی شما هستیم.ممنون………
- ♥ مژگان
- این هستی هستی که می گفتند همین بود.خدایی اش،مملکت ما مملکت جو سازیه.بسه دیگه این هم بزرگ نمایی.حالمون به هم خورد به خدا.یه بار تو قد و قواره واقعی تبلیغ کنید.
- ♥ مانا
- سلام.هستی را خواندم.اما از نصفه هاش تند خوانی کردم.چون واقعا پرگویی زیاد داشت.اگر نصف میشد بهتر بود و این قدر حوصله سربر نبود.قسمت حال به هم زن هم داشت. چرا؟چرا نویسنده های ایرانی این قدر خودشیفته اند؟و دلشان نمی اید قسمتهای زیادی داستانشان را دور بریزند؟
- ♥ منیر عابدی
- سلام استاد عزیز.
هستی واقعا کتاب محشری بود. من و عضوای خوب کانون پرورش فکری درچه(هم دخترا هم پسرا و حتی اونایی که چند قدم به نوجوونیشون مونده ) خیییییییییییییلی این رمان رو دوست داریم. همیشه همین طور پرحرارت و با نشاط باشید.♥ بيتا - سلام آقای حسن زاده ی عزیزم…ازتون یک تشکر ویژه دارم به خاطر کتاب فوق العاده زیبای هستی واقعا کتاب قشنگی بود. .. این قدر شخصیت هستی و خانواده اش رو دوست داشتم که وقتی کتاب تموم شد گریم گرفت….موفق باشید.♥ دیشب ساعت شش بعدازظهر رمان هستی اثر آقای فرهاد حسن زاده را شروع کردم و تا ساعت چهار و نیم نصفه شب بیدارماندم. بقیه اش را امروز صبح زود تا ساعت دوازده ظهر تمام کردم. آنقدر از تکنیک داستان خوشم آمده بود و آنقدر این حجم از جزییات متحیرم کرده بود که کم مانده بود زنگ بزنم به نویسنده که: آقا، جان مادرت بگو اینهایی که نوشتی واقعیت بودند یا خیالی؟ دقیقا همان حالی که از خواندن شاهنامه بهم دست داده بود و دائم از همسرم سوال میکردم که آیا اینها واقعا اتفاق افتاده اند؟ از بس که داستان باجزییات زیبا همراه بود. انگار که نویسنده همه جا حضور دارد و برایمان عکس میگیرد.
دیروز که باران کتاب را میخواند ، وقتی به صفحه آخر رسید، آه بلندی کشید و سطر آخر کتاب را خواند و آن را محکم بست. گفتم چی شد؟ گفت یه رازی داره که درست تو سطر آخر معلوم شد. گفتم هستی طوریش شد؟ – نه. – داییش طوریش شد؟ – نه. – خاله اش؟ – نه. نپرس بهت نمیگم. – آقا تو رو خدا بگو نگران بچه ام هستم. – نه نمیگم. اگه بگم مزه اش میره. – باران به خدا میرم صفحه آخر کتاب رو میخونم ها. – اتفاقا اگه صفحه آخر رو بخونی اصلا نمیفهمی. باید کل کتاب رو بخونی.
باران آن راز را درست در سطر آخر فهمیده بود. ولی من از سه صفحه مانده به آخر فهمیدم و از همان جا شروع کردم به گریه تا آخر که هستی مشتش را باز کرد. فقط داشتم میمردم که زودتر بفهمم دقیقا چی به چی بود. و وقتی فهمیدم ، من هم مثل باران یک آه بلند کشیدم و کتاب را محکم بستم.
در این چند سال، نویسنده ها ، داستان کودک و نوجوان را جدی نمیگیرند، اسب خیال را ول میکنند به امان خدا و حداقل یک غذای درست و درمان جلویش نمیریزند. نه تکنیکی، نه غافل گیری ای، نه گرهی ، نه پایان بندی زیبا و تاثیر گذاری. ولی رمانها و داستانهای آقای حسن زاده، سراپا الهام، زیبایی، خیال، تکنیک و بیان شاعرانه ی جزییات هستند. و دقیقا از آن چیزی که من از آن متنفرم خالی هستند. آه و ناله و شکایت از فلک. فکر کنم همه ما یک هستی در درون خودمان داریم که زیادی به طبیعت نزدیک است و دلش نمیخواهد خودش را برای کسی لوس کند و محبت گدایی کند. دوست دارد حقش را مثل یک شیر از دیگران بگیرد و نگذارد چارچوب ها زندانیش کنند.
ممنونیم آقای حسنزادهاز طرف باران و خودم. - بینام
- گریم گرفت که چرا این شخصیت ها واقعی نیستن چون واقعا دوسشون داشتم…در هر صورت ممنونم ازتون…
- من خیلی زیاد از خوندنش لذت بردم و برام خیلی داستانش جذاب بود…
- عزیز:
- با سلام و ادب خدمت شما نویسنده ی محترم و ماهر .
شما به نظر من واقعا نویسنده ی ماهر و کار بلدی هستید من بعد از مطالعه ی کتاب هستی شما به سفارش یکی از دوستانم به اسم راضیه چراغی به این مهم پی بردم .
راستش تا به حال در این 12سال زندگیم رمانی به این زیبایی و به این خلاقی نخوانده بودم هر رمانی را که شروع می کردم به صفحه ی پنجم نرسیده بودم کتاب را کنار می گذاشتم ولی رمان هستی کاملا فرق می کرد مخصوصا آن لحجه ی شیرین آبادانی من پدرم طلبه است و به خاطر تبلیغ هایش در جنوب ایران به دنیا آمده ام و رمان شما واقعا تازه ام کرد و حس خوبی به من داد.
طنز های شما در این کتاب محشر بود و هر قدر هم که من تعریف کنم باز هم جادارد.
اگر شما کتاب هستی را به فیلم تبدیل کنید واقعا فیلم محشر و پر بیننده ای می شود.این نظر خودم ودوستم راضیه است .شاهکار های شما واقعا جذاب است .
چه عرض کنم والا
اوضاع همینه که خوب نیست
مردم فرق الف با دال نمیدونن…
این اثر شگرف کجای ادبیات ماست واقعا؟