طعم شعر در گلوی قناری هزار آواز منحنی است از پنجرهای چهارگوش که نمیرسد به گوش آه… من این شعر نگفته به که بسپارم؟ به باد؟ که خود رفته بر…
ادامه مطلببه گلدان که آب میدهی من میرویم از خاک به خاک اگر گوش بسپاری رطوبت صدایم را میشنوی به آفتابم اگر بسپاری گل میدهم یک روز روزی اگر گل بدهم…
ادامه مطلبچند بند بهاری برای این روزها که صدای بهار در خروش سیلابها گم شد. نه جاده ساختیم نه پل نه سیل بند یکسره اشک ریختیم در سوگ بهاری که باید…
ادامه مطلبآسمان ورق میخورد صفحهی شب رو میشود دلم زیر و رو چیزی برای خوردن ندارم و بهانهای برای گریه لیوانی نور مینوشم از چراغ مطالعه و تا صبح عکس تو…
ادامه مطلبسفر که میروی عکسها میآیند تا جای خالیات را قاب کنند و… نمیتوانند سفر که میروی کتابهایت در قفسههای تنگ کتابخانه بیقرارند و هیورق میخورند میخواهند جای لبانت قصه بگویند…
ادامه مطلبپروانه در قاب موزه خواب دشتهای پرگل میبیند مادرم بر لباس چهارخانهاش عطر گلهای وحشی میپاشد و من… بی دلیل از خانه بیرون میزنم.
ادامه مطلبصدای تو از رودخانهها عبور میکند صدای تو از جسم سنگ صدای تو از شانههای زخمی زمین
ادامه مطلببيا كنار پنجره
ادامه مطلباین درخت خیال افتادن ندارد خیال خاکستری این درخت خیلی وقت است همسفر باد گریخته
ادامه مطلبدرخت نامم را پرسید گفتم: پرنده گفت: باران را ندیدی؟ گفتم: هنوز در زندان ابر زندانیست گفت: کلید قفل زندان دست کیست؟ گفتم: دست باد، اگر بیاید گفت: اگر نیامد؟…
ادامه مطلب