هر روز دفترم را میبویی به جستجوی شعری تازه شعرم شکوفه نزده ولی بوییدنت را دوست دارم
ادامه مطلبسوار شو! این قطار همان است که باید میبود همان که بایست تو را به من میرساند از پس سالها تاخیر و… تردید و… ترمز همان که ویرگولی چرخهایش را…
ادامه مطلبمیخواستم آهسته بیایم غافلگیرت کنم چشمهایت را با دستهایم ببندم و برای لحظهای صدای خندهات را به آسمان بفرستم
ادامه مطلبکفشهای نو معنی انتظار را نمیفهمند و ایستادن و خیره شدن به خط افق کفشهای نو هنوز از راه نرسیده میخواهند پا درمیانی کنند بین من و خودم.
ادامه مطلبپیدا نمیشود چیزهایی پنهان است و من میدانم پیدا نمیشود روزهایی که با موهای سپید هماندازه است پیدا نمیشود طعم کودکیِ خرما با هستههای فلسفیاش پیدا نمیشود پرندهای که دنبال…
ادامه مطلبامشب، کنار قایق کاغذیام میخوابم تا سفر دیگری آغاز کنم امشب، خواب دریاهای دور را مینوشم و به خزهی گیسوان تو چنگ میزنم شاید به چنگت آرم آی… دختر خوابالود دریاهای دور…
ادامه مطلبنانها را میخورند و پول نمیدهند چه ترسی در چشمهایشان است گنجشکهای کوچهی نانوایی!
ادامه مطلبپنجره باز است هوا نمیپرد میلههای قفس از طلاست.
ادامه مطلبمن تمام کتابها را خواندهام با تمام آهنگهای شاد دلتنگیام را رقصیدهام و بارها سوراخها و ترکهای اتاقم را شمردهام من، تمام حوصلههایم سر رفته و تمام جورابهایم بوی انتظار…
ادامه مطلبدوباره صدایم کن دوباره که باشم و بگویم با اشک با اشک و شک: «هستم.» دوباره صدایم کن خدا را چه دیدی شاید این دفعه باشم.
ادامه مطلب