سالی ای. برسلین| ترجمه مژگان کلهر روزی نویسندهی موفق کتابهای چگونه داستان بنویسیم به من گفت که هیچ چیزی سختتر از نوشتن یک مطلب طنز نیست. چون مهارت و استعداد…
ادامه مطلبآن روز من هم عصبانی شدم و با تمام سلولهای وجودم فهمیدم که مامان خیلی حرف میزند. حرف زدن مامان اولش قشنگ است و آدم خوشش میآید ولی هرچه جلوتر…
ادامه مطلب◊ فرهاد حسن زاده…
ادامه مطلبشنبه ای خاطرههای تلخ و شیرین همراه شوید با خودنویسم زیرا که با این جوهر خونین باید که شما را بنویسم… باید که شما را بنویسم حالا که میخواهم این…
ادامه مطلباسم سفر که میآید فیلمان یاد هندوستان میکند. میمونمان یاد دوستان میکند و دلمان میخواهد سر بگذاریم به کوهستان. شما را نمیدانیم اما خیلیها حاضرند یک سال نان و ماست…
ادامه مطلبهشدار! این خاطرات که خیلی شخصی و بینهایت خصوصی است، خواهشمند است آن را نخوانید. این خاطرات که با خون دل نوشته شده هر کس آن را بخواند یا روز…
ادامه مطلبچه گل خوش بويي! سوراخ هاي دماغ آدم باز مي شود. گل را مي چرخانم و گلبرگهايش را نگاه مي كنم. چه گل خوش رنگي! زرد و صورتي، دوباره بويش…
ادامه مطلب