بچههایی که کارهای مرا خواندهاند، گاهی با دیدن من از تعجب سه تا شاخ روی کلهشان سبز میشود. آنها از خودشان، و یک وقتهایی از خودم میپرسند نویسندهای که این…
ادامه مطلبسالی ای. برسلین| ترجمه مژگان کلهر روزی نویسندهی موفق کتابهای چگونه داستان بنویسیم به من گفت که هیچ چیزی سختتر از نوشتن یک مطلب طنز نیست. چون مهارت و استعداد…
ادامه مطلبوقتی بچه بودم یکی از برنامههای موردعلاقهام برنامههای طنز صبحهای جمعه در رادیو بود که هنوز صدای مجریان و بازیگرانش در گوشم طنین دارد. دستکاری شعرها و ترانههای آشنا یکی…
ادامه مطلبسالهای زیادی از نوشتن اولین طنزهایم در مجله کیهانبچهها میگذرد. سالهای شروع نویسندگی بود و من تازه داشتم راههای تازه را تجربه میکردم. این طنزها «روزنامه سقفی همشاگردی» نام داشتند…
ادامه مطلبآن روز من هم عصبانی شدم و با تمام سلولهای وجودم فهمیدم که مامان خیلی حرف میزند. حرف زدن مامان اولش قشنگ است و آدم خوشش میآید ولی هرچه جلوتر…
ادامه مطلبفرهاد حسنزاده درحالی از آرزویش برای محو شدن سایه ویروس کرونا از جهان و در رنج نبودن کودکان میگوید که معتقد است حال ادبیات کودک در سال گذشته خوب نبود.…
ادامه مطلبفرشته نوبخت شايد بسياری از ما فرهاد حسنزاده، نويسنده و طنزپرداز جنوبی را با رمان «حياط خلوت» و «ماشو در مه» بشناسيم اما حسنزاده با آثاري نظير «بند رختي كه…
ادامه مطلبدوستی داشتم که… دوستی داشتم که میگفت پدرم هر وقت حقوق میگرفت یا پولی از جایی گیرش میآمد، بخشی از آن را پسانداز میکرد برای روز مبادا. دوستی داشتم که…
ادامه مطلب