کمکم مدرسهها باز میشود و دنیا دگرگون میشود. بچهها به مدرسه و کلاغها به باغها میروند و درختها برگهایشان را به پایمان میریزند تا باور کنیم که زندگی در گذر…
ادامه مطلببه عنوان یک نویسنده که روزی دانشآموز بوده. به عنوان آدمی که به بچهها فکر میکنه و سعی میکنه از دنیایشان سر در بیاره و به دنیایشان رنگ تازهای ببخشه.…
ادامه مطلبکنار آن پنج پلهای که مرا به زیرزمین خانه میرساند، همان زیرزمینی که تازه تعمیرش کردهام تا مشقهایم را در آنجا بنویسم، همانجا درست بالای پلهی سوم، از دل سیمانها…
ادامه مطلبخانم هماهنگی فرهنگی: میخواهیم شما را دعوت کنیم با بچههای فرهنگسرا حرف بزنید. من: باشه. (و بعد حرف قرارمدار و هماهنگی و اینا) خانم هماهنگی فرهنگی: آخرین کتابتون چیه که واسه…
ادامه مطلبگاهی اینطوری است. گاهی فکر نمیکنی دنیا اینقدر چرخشهای بزرگ داشته باشد و عجیب و غریب. فکر نمیکنی در یکی از همین چرخشها ممکن است برگردی به شهری و خیابان…
ادامه مطلب