شام در حمام
روز جمعه کوتیکوتی رفت حمام
مادرش گفته بود زود بیاید اما…
یک ساعت شد، بیرون نیامد
دو ساعت شد، بیرون نیامد
سه ساعت شد
چهار ساعت!
پنج!
نزدیک غروب مادرش به در حمام زد: تق تق تق!
و پرسید: «چه کار میکنی کوتیکوتی. شب شد.»
– هنوز کارم تمام نشده
– تمام نشده؟ معلوم هست چه کار میکنی؟
– دارم کف پاهایم را سنگ پا میکشم.
مادرش از تعجب جیغ کشید: «سنگ پا!؟»
کوتیکوتی با خونسردی جواب داد: «بله، سنگ پا، مگر هزارپاها نباید سنگ پا بکشند؟»
_ وای نه کوتیکوتی…
-خیلی خوبه مامان. فعلا پای چهارصد و شصت و چهارم هستم.
– کیتمام میشه؟
– لطفا یک کاغذ و مداد بردار و حساب کن چندتای دیگر مانده. اگر زحمتی نیست شام مرا هم بیاور اینجا.
کفشهای پاره
کوتی کوتی از آن هزارپاهایی است که خیلی ناز دارند.
یک روز او بدجوری گریه میکرد.
بدجوری هم جیغ میزد.
بدجوری هم پاهایش را به زمین میکوبید.
میدانید چرا؟
یکی از کفشهایش کمی پاره شده بود.
«کوتی کوتی» به اندازهی یک لیوان اشک ریخت و اشک ریخت.
لیوان دوم داشت پُر میشد که…
که کرم کوچولویی را دید که…
که میخزید و میخندید و به مدرسه میرفت
کرم کوچولو، نه پا داشت، نه کفش.
کوتی کوتی ساکت شد و به فکر فرو رفت.
………………………………………………………………

کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
کوتیکوتی
سلام. واقعاً مجموعه ی داستانی قشنگ و دلپذیری هست. پسر من علاقه ی شدیدی به خواندن داستاتهای کوتی کوتی پیدا کرده و از جمله محبوب ترین کتاب هاش شده است. ولی متاسفانه جلد اول در کتاب فروشی ها موجود نیست. لطفاً در صورت امکان شرایطی را فراهم کنید تا ما به داستان های جلد اول هم دسترسی پیدا کنیم و هر چه بیشتر از خواندن آنها لذت ببریم. ممنون.