فصلی از کتاب خاطرات خون‌آشام عاشق

خاطرات خون‌آشام عاشق

فصلی از کتاب خاطرات خون‌آشام عاشق

فصلی از کتاب خاطرات خون‌آشام عاشق 300 419 فرهاد حسن‌زاده

هشدار!

این خاطرات که خیلی شخصی و بی‌نهایت خصوصی است، خواهشمند است آن را نخوانید.

این خاطرات که با خون دل نوشته شده هر کس آن را بخواند یا روز می‌میرد یا شب.

پس خواهش‌ می‌کنم که…

خواهش می‌کنم که…

خواهش می‌کنم که… نخوانید!

در انتها آرزو می‌کنم هر کس این خاطرات بخواند که، خرمگس نیشش بزند که.

سه‌شنبه

ای که در جانم نشستی، مهربان و خوب دنیا

نیش‌ عالم غرق خون شد، دیر رفتی، زود بیا!

من که اولش خون‌آشام نبودم که. بعدش خون‌آشام شدم که.

آن هم نه به‌خاطر دوستی با دوستان ناباب که، نه به‌خاطر بی‌سوادی و فقر فرهنگی که، فقط به خاطر انکار و طرد شدن از جامعه که، و از همه مهمتر به‌خاطر انتقام که. ما خون‌آشام‌ها قانونی داریم که می‌گوید: «اگر نمی‌توانی انتقام بگیری، برو اسمت را عوض کن و اگر می‌توانی انتقام بگیری نرو اسمت را عوض کن.»

حالا چی‌شد که من تو خط انتقام افتادم که؟ آخ! به یادش که می‌افتم آتش می‌گیرم که.

 یک روز با نامزدم رفتم آبمیوه فروشی که. گفتم: «آقا نوشیدنی خنک چی دارین که؟»

 ولی آن آقای نامرد اصلاً محل نگذاشت که. داشت موزهای گندیده و له شده را می‌ریخت توی مخلوط‌کن و با شیر قاطی‌پاتی می‌کرد که. رفتم پیش دوستش. شاید هم همکارش بود که. من که فرق بین این دو را نمی‌فهمیدم که. گفتم: «داداش، مخمون از گرما جوش آورده که. بی‌زحمت دوتا نوشیدنی خنک که.» و به نامزدم لبخند زدم که یعنی ما را دست کم نگیرد که. نامزدم هم لبخند زد که معنی‌اش این بود که: «تو عزیز دلمی.»

 اما این یکی هم حواسش نبود که. داشت هویج‌های کثیفی را که چند روز توی آب خیسانده بود، مثلاً آبکشی می‌کردکه. به نامزدم گفتم: «انگار این‌جا صاحاب ماحاب نداره که. هیشکی ما را به پشه هم حساب نمی‌کنه. چه‌طوره که خودمان از خودمان پذیرایی کنیم که؟»

 او هم لبخندی زد که معنی‌اش این بود که: «هر کی به فکر خویشه… پشه به فکر نیشه…»

بعد به اتفاق نامزدم دوتایی رفتیم سر آب‌میوه‌ها.

ـ عُق! عق عقانه!

رنگشان توی ذوق می‌زد که. سبز و نارنجی و سفید بودند که. اما یکی‌ از لیوان‌ها سرخ بود که. نامزدم گفت: «این خودشه. من از این می‌خوام.»

 از سلیقه‌اش خوشم آمد که. سرخی… سرخی. به نظر من بالاتر از سرخی رنگی نیست که. گفتم: «بفرما دلبندم! هرچی می‌خواهی بخور به حساب من که.» اما تا خواستیم نی بزنیم، یعنی نیِ نیش‌مان را توی لیوان فرو کنیم که با کیف و لذت بنوشیم که، آقاهه داد زد: «پشه‌ها رو بزن. نشستن رو آب انارا.»

لعنت به این شانس. گفتم: «محبوبم فرار کن!»

اما تا به خودمان بجنبیم دستی به طرفمان هجوم آورد و ویژژژژژژژژژژژ.

دنیا دور سرم چرخید و نفهمیدم چی شد که. تا به خودم آمدم، دیدم افتاده‌ام روی زمین و سرم گیج می‌رود که. پیکر غرق در خون نامزدم هم افتاده بود زیر پای آن آقاهه که. خیلی ناراحت شدم که. خون جلوی چشم‌هایم را گرفته بود که. نامزد عزیزم مرده بود و حالا من تنهای تنها شده بودم که. ما خون‌آشام‌ها قانونی‌داریم که می‌گوید: «تنهایی خیلی سخته، سخت‌تر مکیدن خون لاک‌پشت آبی در اعماق اقیانوس.»

اشکامو پاک کردم و گفتم: «چرا… چرا… چرا؟»

بعدش آهی کشیدم و مشتم را گره کردم و نیشم را تکان دادم و گفتم: «حالا که این‌جوری شد که، من هم انتقام می‌گیرم که. منتظرم باش که.»

 فردای بعد از مراسم ختم با شکوه نامزدم، رفتم اداره‌ی ثبت احوال و اسمم را عوض کردم که.

حالا دیگر من هم اسمم خون‌آشام است، هم مرامم که. تا انتقامم را از آن مردک کچلِ سیبیلو نگیرم از پا نمی‌نشینم که.

    روزی روزگاری

    فرهاد حسن‌زاده

    فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ‌زدگی مدتی او را از نوشتن به شکل جدی بازداشت. هر چند او همواره به فعالیت هنری‌اش را ادامه داد و به هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلنامه‌نویسی و موسیقی می‌پرداخت؛ اما در اواخر دهه‌ی شصت با نوشتن چند داستان‌ و شعر به شکل حرفه‌ای پا به دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب او «ماجرای روباه و زنبور» نام دارد که در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. حسن‌زاده در سال ۱۳۷۲ به قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودک و نوجوان از شیراز به تهران کوچ کرد…

    دنیای کتاب‌ها... دنیای زیبایی‌ها

    کتاب‌ها و کتاب‌ها و کتاب‌ها...

    فرهاد حسن‌زاده برای تمامی گروه‌های سنی کتاب نوشته است. او داستان‌های تصویری برای خردسالان و کودکان، رمان، داستان‌های کوتاه، بازآفرینی متون کهن و زندگی‌نامه‌هایی برای نوجوان‌ها و چند رمان نیز برای بزرگسالان نوشته است.

    ترجمه شده است

    به زبان دیگران

    برخی از کتاب‌های این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه به زبان عربی و دیگر زبا‌ن‌هاست. همچنین تعدادی از کتاب‌هایش تبدیل به فیلم یا برنامه‌ی رادیو تلویزیونی شده است. «نمكی و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌های آرزو» از كتاب‌هايي هستند كه از آن‌ها اقتباس شده است.

    بعضی از ویژگی‌های آثار :

    • نویسندگی در بیشتر قالب‌های ادبی مانند داستان كوتاه، داستان بلند، رمان، شعر، افسانه، فانتزی، طنز، زندگينامه، فيلم‌نامه.
    • نویسندگی برای تمامی گروه‌های سنی: خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال.
    • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
    • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
    • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
    • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌ـ‌روانی و…
    • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر (فعال). مشخصاً دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
    • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
    • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.

    او حرف‌های غیرکتابی‌اش را این‌جا می‌نویسد.

    به دیدارش بیایید و صدایش را بشنوید