فصلی از خاطرات خونآشام (دفتر دوم)
شنبه ای خاطرههای تلخ و شیرین همراه شوید با خودنویسم زیرا که با این جوهر خونین باید که شما را بنویسم… باید که شما را بنویسم حالا که میخواهم این خاطرات را بنویسم، خون جلوی چشمهایم را گرفت که. باید یک کم برگردم به عقب که. به قبل از برگشتنم به اینجا که. به زمانی…