تنبلی و فضای مجازی فرصت مطالعه به نویسندگان نمیدهد
خدیجه زمانیان/ روزنامه خراسان/ ۱۳۸۴
فرهاد حسنزاده تا به حال آثار زیادی را در حوزه کودک و نوجوان منتشر کرده است. این داستاننویس و روزنامهنگار بیش از 60اثر نوشته و به چاپ رسانده که آثارش جوایز زیادی را هم نصیب او کرده است. حسنزاده تاکنون بیش از بیست جایزه برای آثارش گرفته که مهمترینشان نشان ماه طلایی از جشنواره بزرگ برگزیدگان ادبیات کودک و نوجوان و لوح زرین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
این نویسنده در حال حاضر مسؤول صفحههای ادبیات طنز نشریهٔ دوچرخه است. فهرست آثار و کتابهای حسنزاده فهرست پروپیمانی است که نشان از علاقه این نویسنده به مقوله نوشتن مخصوصاً برای گروه سنی نوجوانان را میدهد. فقط «وقتش رسیده کمی پسته بشکنیم»، «زیبا صدایم کن» و«هویج بستنی» سه اثری هستند که همین امسال از این نویسنده منتشر شدهاند.
به انگیزه انتشار این آثار و مخصوصاً مجموعه داستان طنز«هویج بستنی» درخصوص ادبیات کودک و نوجوان و مسائل و مشکلات نوشتن برای این گروه سنی با فرهاد حسنزاده گفتوگو کردهایم، که میخوانید.
مهمترین مسألهای که در نوشتن داستان بخصوص برای گروه سنی نوجوان باید مورد توجه قرار بگیرد، زبان و لحن اثر است. عنصر زبان علیرغم اهمیتش هنوز توسط بعضی نویسندگان جدی گرفته نمیشود. «هویج بستنی» زبان و لحن مناسبی دارد. این پختگی از کجا آمده است؟
نویسندهای که برای نوجوانان مینویسد باید برای تأثیرگذاری بیشتر کار بیاید سمت زبان و لحن مخاطب و به آن نزدیک شود. من تلاش کردهام بدون اینکه زبان آثارم به اشتباههای رایج زبانی امروز آلوده شود، در عین اینکه وارستگی خودش را دارد، به فهم و درک مخاطب نزدیکتر شود. به نظرم زبانی روان است که خوانشش راحت باشد و دستانداز نداشته باشد. زمانی که من برای پالایش زبان داستانهایم صرف میکنم، بیشتر از زمانی است که برای انتخاب سوژه و مسائل دیگر داستان میگذارم.
مسایل و موضوعاتی که شما در آثارتان و بویژه مجموعه داستان کوتاه «هویج بستنی» انتخاب کردید موضوعاتی است که معمولاً نوجوانها با آن درگیر هستند، ترس و هیجان، تکدیگری، اختلاف طبقاتی و مسائلی نظیر اینها. چطور سوژهها را انتخاب میکنید؟
من این شانس و افتخار را دارم که در نشریهای کار میکنم که برای نوجوانها منتشر میشود. بودن در این فضا و رفتوآمد گاه و بیگاه نوجوانان و خواندن آثار آنها کمک میکند ذهن من به نوجوانها نزدیک شود و متوجه دغدغهها و مسائل آنها بشوم.
البته مسائل نوجوانها بسیار بیشتر از آن چیزی است که ما نویسندگان در آثارمان منعکس میکنیم. من همیشه شرمنده نوجوانها هستم که نمیتوانم بطور کامل بازگو کننده دغدغههای آنها باشم. ولی در همین حد هم که مسائلی مطرح شده سعی کردهام خودم را جای آنها بگذارم و از حال خودم و حتی از نوجوانی خودم فاصله بگیرم، چون به هر حال چند نسل گذشته و قطعاً خاطرات من و ماجرایی که برای من در نوجوانی اتفاق افتاده، الزاماً برای این نسل جذاب نیستند. گرچه میشود جذاب هم نوشت مثل «این وبلاگ واگذار میشود» یا «هستی» که به سالهای نوجوانی خودم بر میگردد، اما آنها را طوری نوشتهام که بچهها با آن همذات پنداری کنند. به هر حال در نوشتن برای نوجوان رفت و برگشتهایی برای من وجود دارد؛ بین حسنزاده 54 ساله و حسنزادهای که باید خودش را جای نوجوان 15 ساله بگذارد و بین این مسیر در رفت و برگشت باشد. سختی کار نوشتن برای نوجوان امروز همین مسأله است.
اتفاقاً مسألهای که بخصوص در سالهای اخیر مورد گلایه نویسندگان بوده، ممیزی بر آثار این گروه سنی است. این در حالی است که مهمترین مسأله نوجوان مواجههاش با مسأله «عشق» است. با توجه به مسائل فرهنگی نویسندهای که برای این گروه سنی مینویسد چقدر میتواند در آثارش این دو تضاد را کنار هم جمع کند؟
به صراحت میگویم که باید با این مسأله مبارزه کرد و البته من چوب این مبارزه را خوردهام. کارم از چرخه داوریها کنار گذاشته شده، چون همواره معتقد بودهام که اداره فرهنگ و ارشاد باید ممیزی را قانونی کند. من نمیگویم ممیزی نباشد، اما باید روند قانونی داشته باشد. فیلمسازان در مقابل ممیزیهای سلیقهای مقاومت کردند و ساخت سریال «شهرزاد» نتیجه همین مبارزه است. نویسندگان هم نباید از ممیزی شدن بترسند و نباید دچار خودسانسوری شوند. من همیشه سعی میکنم عشق را به هر نحو ممکن در آثارم نشان بدهم، چون فکر میکنم در جامعهای که عشق نباشد همه چیز رنگ خشونت میگیرد و این مسأله در نهایت به ضرر جامعه است، نسل فعلی دست پروده همین سیستم غلط تعلیم و تربیت است که این نگاه به مرور باید در ادبیات هم تعدیل شود.
دو مسأله همیشه در حوزه داستانهای کودک مطرح بوده است؛ اول اینکه این داستانها با توجه به طیف وسیع مخاطبانش بسیار کم تولید میشود و مسأله دوم این است که همان اندک آثار تولیدی هم بخاطر توزیع نامناسب به دست نوجوان نمیرسد. این مسائل باعث شده نوجوان امروز از آثار ترجمه و کتابهای عامهپسند استقبال کند.
کار ادبیات و بخصوص ادبیات کودک و نوجوان مثل ماشینی است که چرخ دندههای متعددی دارد و هرکدام از این چرخ دندهها موظفند کارهایشان را درست انجام دهند تا اثر از نویسنده بدست مخاطب برسد. اگر این اتفاق نمیافتد پس جایی از این چرخه معیوب است. این مسأله هم به سیستم مدیریت فرهنگی ما بر میگردد، بدلیل انتظاری که از کتاب کودک دارند. آنها بیشتر دوست دارند جنبه تربیتی و آموزشی اثر بر موارد دیگر بچربد و مخاطب از اثر چیزی یاد بگیرد و اگر پولی را برای خرید کتاب هزینه میکند حتما باید نتیجهای اخلاقی در پی این هزینهکرد باشد. این نگاه کاملاً غلط است، ما همیشه از مسأله رنج میبریم و اتفاقاً یکی از دلایل کتاب نخواندن بچههای ما همین نگاه حاکم است. همین سیستم نویسندهها را محدود کرده که در چارچوب حرکت کنند و بچهها همه را به یک دید ببینند و خودشان را در آثار نویسندگان ایرانی پیدا نکنند. مسأله دیگر این است که بچهها از خانواده یا مدرسه شروع میکنند به مطالعه. متدسفانه بزرگترهای خانواده ایرانی اهل مطالعه نیستند تا بچهها از آنها یاد بگیرند. مدرسه هم که آن قدر درگیر تعلیم و تعلم و آموزش و پرورش است که به بچهها فرصت مطالعه آزاد را نمیدهد.
البته بخش دیگر، تمایل و برنامهریزی ناشران درچاپ اثر برای این گروه سنی است. اتفاقی که در سال 89 توسط کانون پرورش فکری صورت گرفت و در بستر این طرح کتابهای بسیاری منتشر شد، اما همین طرح هم مقطعی بود و ادامه پیدا نکرد.
کار نشر در عین اینکه کاری فرهنگی است، باید سودآورهم باشد. کتاب با شمارگان هزار نسخه نه برای نویسنده راضی کننده است و نه برای ناشر. به همین دلیل ناشر خصوصی مجبور است دست به عصا حرکت کند. بخش دولتی هم با عوض شدن مدیرهایش همه چیز را به حالت اول بر میگرداند، اما حتماً در جمعیت 70میلیونی، 20میلیون کودک و نوجوان وجود دارد و از این 20میلیون یک میلیون کودک و نوجوان کتابخوان. با این فرض شمارگان کتاب باید بالای 50هزار نسخه باشد و این شمارگان باعث میشود نویسندهها از راه نوشتن کتاب زندگیشان را بچرخانند و روی کتابها وقت و انرژی بیشتری صرف کنند.
آمار شما نشان میدهد حتی نویسندگان هم کتاب نمیخوانند!
بله، متأسفانه نویسندههای ما کتاب نمیخوانند و دلایلی مثل نبود موضوع در آثار داخلی بهانهای بیش نیست. به نظر من در کشور ما سوژه زیاد است. کلاً کشورهای موسوم به جهان سوم مملو از سوژهاند؛ فقر، بیکاری، جنگ و اختلاف طبقاتی در این کشورها همیشه وجود دارد و همه اینها سوژه است. حتی اگر بخواهیم از ادبیات کهن هم استفاده کنیم و این ادبیات را به آثارمان پیوند بزنیم این ادبیات بسیار غنی است. صادقانه میگویم که تنبلی و فضای مجازی فرصت مطالعه به نویسنده را هم نمیدهد. تکنولوژی وقتی وارد زندگی ما میشود با خودش جذابیتهایی میآورد که مقاومت در برابر آنها بسیار مشکل است، مگر اینکه تبدیل به مسائل عادی و جاری زندگی ما شود.
—