کشوری که ادبیات ندارد، باغی است که آفتاب ندارد

farhad hassanzadeh

کشوری که ادبیات ندارد، باغی است که آفتاب ندارد

کشوری که ادبیات ندارد، باغی است که آفتاب ندارد 416 266 فرهاد حسن‌زاده

گفت‌وگو با ماهنامه‌ی تجربه| بیتا ناصر|
می‌گویم از سال ۱۳۷۰ که نخستین داستانتان به چاپ رسیده تاکنون بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب از شما منتشر شده. می‌گوید این بیش از ۱۰۰ کتاب برای من یک عمر است که با هر کتاب خشتی بر خشت دیگر گذاشته شده است. کتاب‌ها نمود بیرونی تجربه زیسته یک نویسنده هستند. برای من نویسندگی یک کار تفننی نیست. شاید در شرایط دشوار روزمرگی و کسب معیشت شغل دوم و سوم بود ولی کار دومم هرگز نبوده و نیست. فرهاد حسن‌زاده و جهانش را علاوه بر داستان‌هایش می‌توان در صفحه اینستاگرامش جستجو کرد. تصاویری شاد و امیدبخش با کتاب و کودکان. نویسنده‌ای فعال که دنیای مخاطبانش را به درستی درک کرده است، آنچنان که کسب بیش از ۴۰ جایزه داخلی و خارجی و عناوینی چون لوح سپاس جایزه هانس کریستین اندرسن نشان از همین درک درست دارد. او که به تازگی کتاب «قطار جک‌لندن» را در نشر افق راهی بازار کرده، می‌گوید یک تماس تلفنی به محل کارش و شنیدن خبری تلخ و غم و اندوهی که از پس آن تجربه کرده، جرقه‌ی نگارش این رمان را در سی و چند سالگیش زده است. رمانی که به گفته خودش می‌توان لحن او را در فصل آخرش دریافت. «اینجا من هستم که این چنین با احساس و گاهی با لکنت زبان حرف می‌زنم و …» بگذریم، «قطار جک‌لندن» و روایت فرهاد حسن‌زاده از جنگ، آوارگی و ویرانی انگیزه‌ای شد تا با او به گفت‌وگو بنشینیم.

  • از انتشار نخستین کتابتان بیش از سه دهه می‌گذرد؛ بازه‌ای که خلق بیش از ۱۰۰ اثر ادبی و کسب بیش از ۴۰ جایزه را به همراه داشته است. این اعداد و ارقام نشان از نویسنده موفقی دارد که مخاطبانش را می‌شناسد و به قول معروف “زبانشان را می‌داند”. جهان نویسندگی فرهاد حسن‌زاده، چه جور جهانی است؟

خودم هم به درستی نمی‌دانم. شما می‌گویید صد اثر و عدد جادویی «صد» یک آن مقابل چشم خواننده‌ی این متن روشن و خاموش می‌شود. اما این بیش از صد کتاب برای من یک عمر است که با هر کتاب خشتی بر خشتی دیگر گذاشته شده است. کتابها نمود بیرونی درونیات و تجربه‌های زیسته‌ی یک نویسنده هستند. برای من نویسندگی یک کار تفننی نیست. شاید در شرایط دشوار روزمرگی و کسب معیشت شغل دوم و سوم بوده ولی کار دوم هرگز نبوده و نیست. برای من نوشتن مثل شنا کردن است. غرق شدن در واژه‌ها و معانی و ایده‌های داستانی و لذت بردن از پیوندها و بازی‌های ذهن و زبان. شاید برای نویسنده‌های دیگر هم همینطور باشد ولی من شناگر یک استخر تمیز در فضایی دنج و رویایی نبوده‌ام، همیشه هم کوشیده‌ام از این امکان، یعنی توانایی شنا بهترین لذت را ببرم. جهان نویسندگی خودم را خودم شکل بدهم و بر اساس همین جهان شنا کنم. ساخت این جهان ساده نبوده. با محرومیت‌ها و خطرهایی همراه بوده. محرومیت‌ از لذتهایی که برای دیگران شیرین است ولی تو آنها را بر خود حرام می‌کنی تا این دنیایی که گفتید شکل بگیرد. لذتهایی مثل خواب، مهمانی‌های پرهیاهو، به دست آوردن ثروت و مالکیت و غرق شدن در مظاهر دنیای سرمایه‌داری.

  • و در این جهان، کودکان و بزرگسالان چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ منظورم نسبت آثار بزرگسال با آثار کودک و نوجوان شماست.

به قول امروزی‌ها دیفالت (پیش‌فرض) ذهنی من مخاطب کودک و نوجوان است. یعنی اگر به موضوعی برخورد کنم برای نوشتن، در نگاه اول فکر می‌کنم بچه‌ها چطور به این موضوع نگاه خواهند کرد. آیا دغدغه امروز آنهاست یا در آینده‌ای نزدیک به آن خواهند رسید؟ بعد با توجه به موضوع و ایده‌ی داستانم، شخصیت اصلی یا راوی را  کودک انتخاب می‌کنم و تلاش می‌کنم بفهمم که او چگونه با این مسئله مواجه خواهد شد. اما گاهی تعیین این نسبت دست خود نویسنده نیست. تعیین مخاطب در یک داستان از یک فرمول خاص پیروی نمی‌کند. جنبه‌های مختلفی دارد. گاهی نوشتنم جوششی است و بی آنکه خودم بخواهم داستان به سمتی می‌رود که باید برود. گاهی که خبرهای بد درباره‌ی بچه‌ها به گوشم می‌رسد، به خودم سفارش می‌دهم که درباره‌ی موضوع‌هایی مثل غلبه بر ترس، صلح‌طلبی، عشق، مراقبت از خود یا مهارت‌های زندگی برای بچه‌ها داستانی بنویسم. گاهی می‌بینم ادبیات کلاسیک ما متن‌های زیبایی دارد و این متن‌ها می‌تواند مقدمه‌ی ورود مخاطبان کودک به قلمرو لذت از ادبیات شود و به اقتباس از آنها فکر می‌کنم. گاهی به سراغ تجربه‌ها و مشاهده‌های خود می‌روم و آنها رادستمایه‌ی نوشتن قرار می‌دهم. گاهی هم نه، فرمان داستان را به کودک پر شور و شر درونم می‌سپارم تا آن را به هر سمت و سویی که خواست بکشاند، یعنی از همان ب بسم‌الله. گاهی قصد می‌کنم طنزی بنویسم برای بچه‌ها ولی می‌بینم که یک تراژدی بزرگسالانه و سیاه از آب در می‌آید. مثلاً از داستان «بنگ‌بنگ‌بنگ» دو ورژن نوشته‌ام. هم کتابی کودکانه و تصویری که نشر چشمه آن را منتشر کرد و هم داستانی بزرگسالانه که از ابعاد روانشناختی به همان درونمایه نور می‌تاباند. گاهی هم هنگام نوشتن هیج به مخاطب فکر نمی‌کنم و حاصلش می‌شود داستانی چندلایه که به هر مخاطبی لذت خودش را می‌بخشد. کلاً سخت نمی‌گیرم. بازی می‌کنم هم برای دل خودم و هم با مخاطبی که اهل بازی است. و البته در طول دوران نویسندگی‌ام از فضای کودک و نوجوان جدا شده و برای بزرگسالان کتاب‌هایی نوشته‌ام، از جمله: «حیاط خلوت»، «مهمان مهتاب» و این رمان آخری «قطار جک‌لندن».

  • قطار جک لندنپیش از اینکه بحث را مشخصا روی کتاب جدیدتان متمرکز کنیم، مهمترین کارکرد ادبیات برای شما چیست و کارکردهای مختلف (مثل سرگرمی و لذت، آموزش و تأثیرگذاری فرهنگی، رسالت اجتماعی و…) چطور در دستگاه فکری شما تعریف می‌شوند؟

ادبیات حاصل فعالیتی روحی است که در نهایت هم بر روح و احساس و عاطفه‌ی انسان‌ها تاثیر می‌گذارد. شخصاً از تراشیدن کارکردهایی مثل رسالت و درمانگری برای ادبیات خوشم نمی‌آید. هرچند چنین کارکردهایی در بطن خود دارد. اما درست نیست که این تاثیرها را تفکیک و دسته‌بندی کنیم. مثل این می‌ماند که از شما بپرسند چلوقیمه‌بادمجان را می‌خورید برای پروتئین، یا نشاسته،‌ یا مزه‌اش…؟ شما را نمی‌دانم ولی من وقتی این غذا یا هرغذای خوشمزه‌ای می‌خورم به هیچکدام از اینها فکر نمی‌کنم. ابتدا می‌خورم چون گرسنه‌هستم و مزه‌اش را دوست دارم، بقیه‌اش هم به دنبالش می‌آید. اگر به ادبیات به عنوان یک خوراک فکری نگاه کنیم می‌بینیم که انسان‌ها با خواندن یک اثر ادبی زیبا از چند جنبه سود می‌برند. مردم با خواندن کتاب در وهله اول سرگرم می‌شوند. من این وجه سرگرمی را به‌خصوص برای بچه‌ها بیشتر تاکید دارم. این ویژگی لذت اولیه را به مخاطب می‌دهد که با شوق بیشتری بنشیند پای کتاب. تاثیرهای احساسی عاطفی و سپس آموزش در مراحل بعد معنا پیدا می‌کند که البته برای همه یکسان نیست. گفتن اینکه ادبیات می‌تواند حافظه‌ی اجتماعی یک سرزمین را غنا ببخشد و رشد بدهد بیان واضحات است. کشوری که ادبیات ندارد، همچون باغی است که آفتاب ندارد و جایی که آفتاب نباشد، زندگی معنا ندارد.

  • به تازگی کتاب “قطار جک لندن” از شما و در گروه سنی بزرگسال به چاپ‌رسیده است که داستان آن از به سال‌های آغازین انقلاب و به جنگ و سال‌های پس از آن می‌پردازد. با توجه به تجربیات زیسته‌ی خود در آن سال‌ها و همچنین تم و موضوع آثار قبلی‌تان، این کتاب تا چه اندازه حدیث نفس است؟

نمی‌دانم چقدر حدیث نفس است. بگذارید از اتفاقی بگویم که در سی و چندسالگی برایم رخ داد و جرقه‌ی این رمان را زد. من آن زمان یک موتور وسپا داشتم و همیشه با آن به سرکار می‌رفتم. یک روز وقتی کارم تمام شد و داشتم وسایلم را جمع می‌کردم، تلفن اداره زنگ خورد. یکی از دوستانم بود و خبر بدی داشت. او گفت اسماعیل (بهترین دوست دوران نوجوانی و جوانی‌ام که خارج از ایران زندگی می‌کرد) برای همیشه ما را ترک کرد. در شرح ماجرا گفت که پنج تا از خواهر زاده‌ها و برادرزاده‌هایش را دعوت کرده بود به قبرس، خودش هم از سوئیس به قبرس رفت تا یک هفته‌ای را با هم خوش بگذرانند، اما همان روز اول وقتی سوار اتوموبیل‌شان بودند با کامیونی تصادف می‌کنند و همه، به جز یک نفر می‌میرند. خبر تلخ و غم سنگینی بود. من تمام مدت که سوار موتور بودم و به سمت خانه می‌رفتم گذشته را به یاد می‌آوردم و اشک می‌ریختم. به یاد می‌اوردم که در سال‌های ابتدایی جنگ اسماعیل چند نفر دیگر از اعضای خانواده‌اش را از دست داده بود. یکی از برادرانش را در آبادانی که جنگ پیکرش را تکه تکه کرده بود، یکی از خواهرزاده‌هایش را در تصادف جاده‌ای ته دره پیدا کرده بود، یکی دیگر را خشونت طبیعت کوه‌های اصفهان متلاشی کرده بود و یکی را فعالیت‌های سیاسی از خانواده گرفته بود و حالا پنج نفر در کشوری دور… دور… دور… هنوز که هنوز است این داغ‌ها اشکم را جاری می‌کند. همان اشک‌هایی که هنگام موتور سواری جلوی دیدم را گرفت و من هم تصادف کردم. اما تصادف من جدی نبود و به پرداخت خسارت منجر شد ولی آن شب که تا دیروقت خوابم نمی‌برد، مدام به این فکر می‌کردم که اگر جنگ سال ۵۹ اتفاق نمی‌افتاد، اگر ما همچنان در آبادان زندگی می‌کردیم، اگر خانواده‌هایمان آواره نمی‌شد، هرگز این اتفاق‌ها، حداقل به این شدت شوم نمی‌افتاد. همان فکرهای شبانه و اندوه‌های مرگ‌آگین مرا بر آن داشت که داستان این جدایی‌ها را بنویسم.

  • یکی از اصلی‌ترین شاخص‌های این کتاب، ویژگی‌های زبانی آن است که بعضا با توجه به خلق و خوی شخصیت، تغییر می‌کند. لهجه و گویش جنوبی هم در کار نمود ویژه دارد. اساسا نگاه شما به مسأله زبان چیست و در خلق این کتاب، چقدر برایتان اولویت داشت؟

باید بگویم زبان در این رمان به اندازه‌ی نوشتن خود رمان وقت و انرژی گرفت. هم زبان راوی دانای کل نمایشی در روایت که رنگ و بوی جنوبی داشت، طعنه و طنز و لحن خاص خودش را داشت. هم زبان کاراکترهای داستان هنگام دیالوگ گویی. یکدستی این موارد دقت و حوصله‌ی خاصی را طلب می‌کرد. نکته‌ای که وجود دارد این است که در گویشی که به عنوان گویش آبادانی مطرح است وحدت اجرایی و دستور خاصی وجود ندارد. در گویش اصفهانی یا شیرازی یا کرمانی به دلیل قدمت تاریخی‌شان تقریباً همه‌ی واژگان و نحوه‌ی بیان یکسان است. اما آبادان به دلیل معاصر بودنش از نظر شهری و به دلیل مهاجر پذیری‌اش در سالهای شکل گیری‌اش، آدمهایی در آن زندگی می‌کردند که از شهرهای مختلف به آنجا آمده بودند. بیست درصد از واژه‌ها سوغات کارکنان انگلیسی و هندی شرکت نفت بود که مثل آب خوردن بر زبان مردم جاری بود. درصد بالایی از واژگان عربی در مکالمات روزمره‌ی مردم موج می‌زد. لحن و نوع بیان قالب زبان این شهر تحت تاثیر لهجه‌ی بوشهری و اهوازی و در کل ملقمه‌ای از واژه‌های لرهای خوزستانی و دیگر اقوام بود. یک وجه دیگر کار ایجاد زبانی ادبی مختص همین داستان بود. به هر حال قرار نیست آنچه در زبان شفاهی و در واقعیت بیان می‌شود نعل به نعل به داستان سرازیر شود. باید زبانی که ادبیت داشته باشد ساخته و پرداخته می‌شد و همین کار را سخت‌تر می‌کرد. به‌هر حال رمان چند بار توسط دوستان خودم و ویراستارهای نشر افق خوانده و ویرایش شد تا هم به اصل نزدیکتر باشد و هم یکدست‌تر شود. به نظرم فرسایشی‌ترین بخش نوشتن چنین رمان‌هایی همانا صیقلی شدن زبان به عنوان اصلی‌ترین ابزار برقراری ارتباط با مخاطب است.

  • همه‌چیز در کتاب شما بر خلاف تعاریفی پیش می‌رود که در ادبیات دفاع مقدس (با مفاهیمی چون اسطوره‌سازی، پیروزی حتمی، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و خلق شخصیت‌های سیاه و سفید) تعریف کرده‌اند. در “قطار جک لندن” بیشتر به پیامدها و ویرانی‌های روحی، اجتماعی، اقتصادی و… پرداخته‌اید. در این باره توضیح دهید؟

ادبیات دفاع مقدس به نظرم ژانر نیست. اگر هم باشد مصرفی داخلی دارد. محدودیت دارد، ممیزی و ارزش‌گذاری‌های اعتقادی و سیاسی دارد. مرز‌ها و خطوط قرمزی دارد که باعث سوتفاهم و سو برداشت می‌شوند. در حالی که آفرینش اصیل هنری حد و مرز نمی‌شناسد و هرچه رهاتر باشد اصل زندگی و به اصل زیبایی‌شناسی هنری نزدیک‌تر است. به‌نظرم آن ادبیات و هنری موفق و تاثیرگذار است که بتواند از چیزهایی که گفتم بگذرد و همه‌ی جوانب واقعیت را نشان بدهد. هم سیاهی‌ها و هم سپیدی‌ها را، نه این‌که فقط روی دلخواه سکه را نشان بدهد. باید بگوید و بگذرد و قضاوت را برعهده مخاطب بگذارد. نویسنده باید زاویه‌ی مناسبی پیدا کند و از آن زاویه روایت کند. وقتی چسبیده باشد به اندیشه‌ای که محدود می‌کند آن وقت نمی‌تواند خوب ببیند و خواننده را به متن هدایت کند. من سعی کرده‌م از ذهنیت‌سازی فاصله بگیرم. یک فاصله درست و اصولی تا بتوانم عادلانه روایت کنم. همانطور که می‌بینید در رمان حدود پنجاه شخصیت وجود دارد که هر کدام ساز خود را می‌زنند. بعضی‌ها شهروند معمولی هستند و برخی نه. در خانواده‌ی سام هر کدام از بچه‌هاش گرایش سیاسی و اعتقادی خاص خود را دارند و اصلاً همین گرایش‌هاست که به داستان عمق به رویدادها سایه‌روشن و کنتراست می‌دهد. کسی نسبت به دیگری برتری و رجحان ندارد. یک نیروی مردمی و بسیجی همان‌قدر نقش دارد که یک ارتشی و یا یک شخصیت چپ‌گرای حزبی.

  • گفتید که “قطار جک‌ لندن” بیش از ۵۰ شخصیت دارد. همراهی شخصیت‌های متعدد در طول داستان چه چالش‌هایی به همراه داشت. در واقع چگونه با روحیات، درونیات و ویژگی‌های فردی آن‌ها کنار آمده‌اید؟ شخصیت‌هایتان را چطور انتخاب می‌کنید؟ از ساخت و پرداخت شخصیت‌ها بگوئید.

شخصیت‌های داستان‌هایم همیشه برایم زنده و ملموس بوده‌اند. درست مثل یک نقاش که بخواهد از مدل نقاشی بکشد، من مدل‌هایم را از قبل دیده‌ام و با آنها آشنا هستم. آنها از سیاره‌ای دیگر نیامده‌اند. این شخصیت‌ها برخی برایمان آشنا هستند ولی در زندگی معمولی از کنارشان رد شده‌ایم، بعضی خاص هستند یا رفتارهای خاص‌شان به آنها ابعادی داستانی می‌دهد. معمولا برای شخصیت‌های اصلی شناسنامه تهیه می‌کنم و کنار دستم می‌گذارم. در این شناسنامه از روز و محل تولد می‌نویسم تا تکیه کلام‌ها و ویژگی‌های روانشناختی و مردم‌شناسی. حتی برای برخی از آنها عکسی از مجلات جدا می‌کنم و به دیوار می‌چسبانم و در طول نوشتن به آنها نگاه می‌کنم تا بهتر ببینمشان و بنویسمشان. البته فقط این نیست. به‌نظرم یک نویسنده باید بازیگر خوبی‌ هم باشد. یک جاهایی باید مثل بازیگری نقش را بازی کند. در طول زندگی‌ فردی‌ام آدمی بودم که در بطن جامعه زیست کرده‌ام. شغل‌های زیادی را تجربه کرده‌ام و در محیط‌های کارگری و کارمندی و بازار و … کار و زندگی کرده‌ام. زیر و بم آدم‌های زیادی را می‌شناسم و پای حرف کسان بسیاری نشسته‌ام و خاطراتشان را ثبت کرده‌ام.

  • این رمان، اثری رئال است که حوادث، وقایع و برخی از رویدادهای سیاسی و‌ اجتماعی مربوط را دربر دارد. بنابراین حتما جزئیات تاریخ و جغرافیای حوادث، اهمیت داشته است. تحقیق و رجوع به منابع موثق، چه بخشی از کار را تشکیل داد؟

تحقیق یکی از مراحل نوشتن رمان است. بخصوص رمانی که بستری اجتماعی و سیاسی داشته باشد. من با اینکه با منطقه و مردم و فضای آبادان آشنا بودم اما چند بار از تهران به آنجا سفر کردم. حدود ۱۵ نوار کاست حاصل گفت‌وگوی من با آدمهایی است که از آن مکان و زمان گفتنی‌هایی داشتند. همچنین مراجعه به نقشه‌های جنگ و خاطرات رزمندگانی که قابل استفاده بودند. به هرحال به هنگام نوشتن هرچیزی که نویسنده را به آن اتمسفر نزدیک کند را از دست ندادم. مثل دیدن فیلم و موسیقی و مراجعه نقشه‌ها و اسناد آن دوران و مطالعه‌ی کتاب‌های مرتبط و غیرمرتبط به رمان. از کتاب‌های فال‌گیری گرفته تا شعرها و فرهنگ لغات و…

  • پیشتر گفته‌اید که نگارش و ویرایش این اثر ۲۰ سال به طول انجامید. آیا مدت زمان نگارش داستان، تاثیری بر روند داستان، شخصیت‌ها و خلق و خوی آن‌ها داشته است؟

قرار بود این رمان ۳-۴ جلدی باشد. جلد اول در سال ۷۸ تمام شد ولی نخواستم آن را به چاپ برسانم و بعدی‌ها را در تنگنای زمان و فشارهای ناشر بنویسم. این بود که منتظر فرصت بودم که آن را به جلدهای بعدی پیوند بزنم و یکجا تحویل ناشر بدهم، اما نمی‌شد. نه اینکه تنبلی کرده باشم. نه، در این سال‌ها چند رمان دیگر از من چاپ شد. مثل حیاط خلوت، هستی و عقربهای کشتی بمبک و ده‌ها کتاب کودک. اما این رمان سرنوشت دیگری داشت. طرح کلی‌اش روشن بود اما برای ادامه‌اش نیاز به تمرکزی خاص داشتم. من انتهای داستان را می‌دانستم. شخصیت‌ها راهی را طی کرده و به پایانی رسیده بودند که داستان طلب می‌کرد. وقتی بعد از بیست سال دوباره به سراغش رفتم، به این نتیجه رسیدم که لازم نیست، احساس کردم داستان این شخصیت‌ها داستانی آشنا برای همه‌ی ماست. البته اگر نوشته می‌شد یک‌دور تاریخ را مرور می‌کردیم. ولی من دیگر آن آدم بیست سال پیش نبودم. مدتها فکرم درگیر پایانی درخور برای همینی بود که نوشته بودم. همین هم آسان نبود. دو سالی ذهنم درگیرش بود و برای پایانی مناسب این در و آن در می‌زدم. یک‌مرتبه پیدایش کردم و از این پیداشدگی غرق اشک شدم. در مورد شخصیت‌ها که گفتید، در بازنگری اخیر متوجه شدم چندتا از شخصیتها را بی‌آنکه بدانم در رمان‌های دیگرم خرج کرده‌ام. حتی چند صحنه را. نمی‌دانم این جمله از کیست که می‌گوید هر نویسنده‌ای فقط یک داستان دارد. تمام داستان‌های یک نویسنده به نوعی ادامه یا رونوشتی از همان یک داستان است. این بود که برخی از شخصیت‌ها را حذف و برخی را آگاهانه از رمان‌های دیگرم را در فرعی‌ترین ماجراها آوردم و نقشی سایه‌وار به ایشان دادم.

  • شما خود نیز در “قطار جک لندن” حضور دارید؟

خودم نه. ولی لحنم حضور دارد. اگر دقت کرده باشید، لحن این رمان دو تکه است. تکه‌ی اولش که زاویه روایت دوربینی و بیرونی است و راوی‌اش بی‌طرف است. اما در فصل آخر لحن روایت عوض می‌شود. اینجا من هستم که اینچنین با احساس و گاهی با لکنت زبان حرف می‌زنم و… بگذریم.

  • در پایان، اجازه بدهید یکی دو سوال معطوف به ادبیات کودک و نوجوان از شما بپرسم. نوشتن در رده‌های مختلف سنی کودک و نوجوان چه تاثیری بر  نوع روایت دارد؟ و چه بایدها و نبایدهایی را طلب می‌کند؟ مثلا اگر قرار بود قطار جک لندن را برای نوجوانان می‌نوشتید، چه مواردی را باید در آن لحاظ می‌کردید؟

باید گفت که آن عناصر زیبایی شناسانه‌ای که در ادبیات بزرگسال ملاک رسیدن به آفرینش یک اثر هنری می شود هم در ادبیات کودکان کاربرد دارد. عناصری  مثل پرداختن به جنبه‌های زشت و زیبا، عشق و نفرت، موقعیت‌های تراژیک و کمیک، قهرمان و ضدقهرمان تقریبا در هردو جریان است و چندان فرقی ندارند تفاوت در این است که ادبیات کودک ونوجوان این ویژگی‌ها را در دنیای مخاطبانش جستجو و بازآفرینی می‌کند. دنیایی که دریافت‌های متفاوتی نسبت به این درونمایه‌ها و عناصر زیبایی شناسانه دارند. مثلاً ممکن موضوعی که برای کودکان طنز باشد ولی از منظر بزرگسالان تراژدی باشد. یا کودکان به چیزهایی که برای بزرگترها نوستالوژیک باشد، به عنوان پدیده‌ای تاریخی نگاه کنند و آن حس برایشان بی‌معنا باشد.

در نوشتن رمان برای نوجوانها چند پرهیز وجود دارد که یکی از آنها محدودیت شخصیتهاست. او حاظر است یک رمان چندجلدی را در حدود هزار صفحه‌ بخواند اما فراوانی شخصیت‌ها برایش قابل هضم و گوارا نیست. دیگر پیچیدگی‌های رفتاری شخصیتهاست که یک جاهایی فراتر درک شناختی آنها می‌شود. مثل دو همسره بودن سام، یا جایی که همسر دومش، دخترش را به همسایه می‌سپارد و خودش را گم و گور می‌کند و هیچکس خبری از او ندارد. یا صحنه‌هایی که دلخراش هستند و ممکن است تاثیر نامناسبی بر مخاطب کم سن و سال بگذارد.

  • در حوزه ادبیات کودک و نوجوان گاهی با آثاری مواجه می‌شویم که به نظر می‌رسد با وجود ذکر رده سنی در شناسنامه کتاب، در متن شاهد چنین رده‌بندی‌ای نیستیم. آیا این مساله چقدر به‌عنوان یک آسیب در بازار کتاب رسمیت دارد؟

در دایره ممیزی کتاب وزارت ارشاد کسانی هستند که مراقب هستند و تا جایی که می‌دانم در این زمینه سخت‌گیرانه عمل می‌کنند. خب این از نظر والدینی که نگران خوراک فکری فرزندانشان هستند شاید راضی کننده باشد ولی واقعا هیچ قانونی وجود ندارد که کدام معیار درست یا غلط است. بچه‌هایی که کتابخوان حرفه‌ای هستند بی آنکه از کسی اجازه بگیرند به سراغ کتاب‌های بزرگسال می‌روند. یا از آن لذت می‌برند و یا نه ، کنارش می‌گذارند؟ یا برخی از فیلمهایی که می‌بینند تاثیرشان خیلی بیشتر از کتاب است. معیارهای تعیین گروه سنی چندان قابل اعتنا نیستند و بچه‌ها خیلی جلوتر از معیارها دارند حرکت می‌کنند.

  • نویسنده شدن برای شما، با طی مراحل و فراز و نشیب‌های فراوانی همراه بوده است؛ مهاجرت، تحصیل، نوشتن برای نشریات و و و… این میزان پشت‌کار، چیزی نیست که در نسل‌های جدید، چندان مورد نظر باشد. بچه‌های این نسل را چطور می‌بینید و به نظرتان نوشتن برای آن‌ها، چه ملاحظاتی دارد؟

شاید یکی از ویژگی‌های این نسل علاقه به راه‌های میان بر باشد. رسیدن به پله‌های موفقیت بدون طی کردن مرارتها و سختی‌ها. خب، نویسنده‌ها خیلی باید تلاش کنند تا این ویژگی و سایر خصوصیات این نسل را درک کند. با بچه‌ها درباره همه چیز می‌توان صحبت کرد. مهم این است که آنها به تو اعتماد کنند و تو را از خودشان بدانند. باید نگاهی همسو با آنها داشت نه نگاه از بالا به پایین. باید از دغدغه‌های فکری و دنیایشان بیشتر نوشت. متاسفانه برخی مسایل تبدیل به تابو شده و نمی‌توان به آنها نزدیک شد. درحالی که آن مسایل متعلق به همین فضا و مکان و زمان است و حذف این موضوعات مثل پاک کردن صورت مسئله است. در این شرایط، این نسل احساس تنهایی و واماندگی می‌کند و اعتمادش را به ادبیات وطنی از دست خواهد داد. فاصله نسلی روز به روز بیشتر می‌شود، ولی به کمک ادبیات می‌شود گفت‌وگو و تعامل ایجاد کرد.

  • به عنوان آخرین سوال؛ خبر تازه‌ای برای مخاطبان خود دارید؟

چند کتاب زیر چاپ دارم که فکر می‌کنم برای مخاطبانم جالب باشد. کتابهایی که همراه با خلاقیت و طنز است. کتاب «خوراک خرگوش با سس هزار و یکشب برای شیر زیرشلواری پوش» یکی از این کتاب‌هاست که فکر می‌کنم برای تمام گروه‌های سنی خوراک بامزه‌ای باشد. این کتاب رویکردی شبیه هزارویکشب دارد و قصه در قصه و مدرن است. ناشر آن هم نشر پرتقال است. دیگری هم یک مجموعه‌ی سه‌جلدی از طنزهایم است که شبیه کشکول است و قالب‌های مختلف طنز را در برگرفته است. نام این کتابها با ترکیب کلمه‌ی «نیشگون» ساخته شده است. مثل «کافه نیشگون»، «شبکه‌ی نیشگون».

ماهنامه تجربه، تیرماه ۱۴۰۲

    روزی روزگاری

    فرهاد حسن‌زاده

    فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ‌زدگی مدتی او را از نوشتن به شکل جدی بازداشت. هر چند او همواره به فعالیت هنری‌اش را ادامه داد و به هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلنامه‌نویسی و موسیقی می‌پرداخت؛ اما در اواخر دهه‌ی شصت با نوشتن چند داستان‌ و شعر به شکل حرفه‌ای پا به دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب او «ماجرای روباه و زنبور» نام دارد که در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. حسن‌زاده در سال ۱۳۷۲ به قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودک و نوجوان از شیراز به تهران کوچ کرد…

    دنیای کتاب‌ها... دنیای زیبایی‌ها

    کتاب‌ها و کتاب‌ها و کتاب‌ها...

    فرهاد حسن‌زاده برای تمامی گروه‌های سنی کتاب نوشته است. او داستان‌های تصویری برای خردسالان و کودکان، رمان، داستان‌های کوتاه، بازآفرینی متون کهن و زندگی‌نامه‌هایی برای نوجوان‌ها و چند رمان نیز برای بزرگسالان نوشته است.

    ترجمه شده است

    به زبان دیگران

    برخی از کتاب‌های این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه به زبان عربی و دیگر زبا‌ن‌هاست. همچنین تعدادی از کتاب‌هایش تبدیل به فیلم یا برنامه‌ی رادیو تلویزیونی شده است. «نمكی و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌های آرزو» از كتاب‌هايي هستند كه از آن‌ها اقتباس شده است.

    بعضی از ویژگی‌های آثار :

    • نویسندگی در بیشتر قالب‌های ادبی مانند داستان كوتاه، داستان بلند، رمان، شعر، افسانه، فانتزی، طنز، زندگينامه، فيلم‌نامه.
    • نویسندگی برای تمامی گروه‌های سنی: خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال.
    • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
    • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
    • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
    • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌ـ‌روانی و…
    • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر (فعال). مشخصاً دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
    • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
    • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.

    او حرف‌های غیرکتابی‌اش را این‌جا می‌نویسد.

    به دیدارش بیایید و صدایش را بشنوید