هدیه خیس
(داستان کودک)
◊تصویرگر: مهرانه جندقی
◊ناشر: به نشر
◊چاپ اول: ۱۳۷۸ – دوم ۱۳۹۵
◊چاپ سوم: با تصویرگری جدید ۱۴۰۱
مریم در روز تولدش منتظر مادربزرگش است، اما مادربزرگ خیلی دیر کرده و مریم نگران اوست که مبادا زیر باران خیس بشود و سرما بخورد. مریم در تخیلات خود به کمک مادربزرگ میرود، اما این که نشد جشن تولد!
بخشی از کتاب:
«تولد… تولد… تولدت مبارک!»
مریم از شعری که برای تولدش میخواندند خسته شده بود. چشم از در خانه برنمیداشت و منتظر بود.
مادرش در حالی که از مهمانها پذیرایی میکرد گفت: «چیشده؟ اخمهایت را باز کن!»
پدرش از پشت دوربین گفت: «مریم جان… لبخند… لبخند… لبخند…» و تندوتند عکس گرفت.
اما لبخند مریم پریده بود. مادربزرگ دیر کرده بود و او نمیتوانست زورکی لبخند بزند.