رمان هستی

هستی

هستی 301 448 فرهاد حسن‌زاده
رمان هستی

◊هستی

(رمان نوجوان)

◊چاپ اول ۱۳۸۹/ چاپ چهارم ۱۳۹۵/ هشتم ۱۴۰۲

◊ناشر: كانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

♣ هستی دختر نوجوانی‌ است که نمی‌خواهد مثل بقیه دختر‌ها باشد. او آرزو دارد وقتی بزرگ شد راننده تریلی، خلبان و یا دروازه‌بان تیم صنعت نفت آبادان شود اما وقتی جنگ اتفاق می‌افتد، در مسیر جدیدی قرار می‌گیرد و نگاهش نسبت به دنیای اطرافش تغییر می‌کند.

♣ چند خط از کتاب:

دستم شكسته بود. دست شكسته‌ام توي گچ بود و از گردنم آويزان. تازه، درد هم مي‌كرد. ولي جرات جيك زدن نداشتم، از ترس بابا. بابا هم جيك نمي‌زد، به جايش غلغل مي‌كرد. عينهو ديگ آبجوشي كه آبش از كناره‌هاي درش بزند بيرون، جيزجيز جوش مي‌زد و راه مي‌رفت. آنقدر عصباني بود كه اگر تمام نخلستانهاي آبادان و خرمشهر را هم به نامش مي‌كردي، خوشحال نمي‌شد. حتي اگر تمام كشتي‌ها و لنجهاي بندر را مي‌دادي، يا حتي…
«بيا ديگه اِدبار!»
هر كس نمي‌دانست فكر مي‌كرد اسم من ادبار است. اسمم ادبار نبود و مي‌دانستم معني‌اش خوب نبود. من هم يواش راه مي‌رفتم. چون مي‌ترسيدم. مي‌ترسيدم از پله‌ها بيفتم و دوباره شر به پا شود. دلم نمي‌خواست باز بروم توي اتاق گچ و دكتر آن يكي دستم را هم گچ بگيرد. بابا پايين پله‌ها ‌ايستاد و نگاهم كرد. آفتاب دم ظهر چشم‌هاش را تنگ كرده بود. عينك دودي‌اش را يادش رفته بود بياورد. سفيدي تخم چشم‌هاش معلوم نبود ولي مي‌دانستم چه‌قدر از ديدنم برزخ است. همان طور كه بدجور نگاهم مي‌كرد، گفت: «بذار برسيم خونه، بلالت مي‌كنم!»
بلال نمي‌كرد، نه بلال و نه شلال. فقط از اخم و چپكي نگاه كردنش بلال مي‌شدم. هيچي نگفتم و اول بغض و بعد عطسه كردم. عادتم بود، هرموقع بغضم مي‌گرفت، پشت‌بندش عطسه مي‌آمد.
يك تاكسي كج و كوله جلوي بيمارستان ايستاده بود كه دو تا مسافر داشت. راننده‌اش داد مي‌زد: «فرح‌آباد… ايستگاه هفت…»

برای آشنایی بیشتر این فیلم کوتاه را ببینید

♥ برگزیده‌ی مخاطبان کانون پرورش فکری کودک و نوجوان

♥ برنده‌ی نشان لاک پشت نقره‌ای جشنواره کتاب لاک‌پشت پرنده

♥ برگزیده‌ی شورای کتاب کودک

♥ برنده‌ی نشان هدهد سفید (جشنواره‌ای با داوران کودک و نوجوان سراسر کشور)

♥ برگزیده‌ی بهترین فیلمنامه‌ی اقتباسی جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان

♣ نامزد کتاب سال ایران

♣ نامزد کتاب سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

♣ نامزد کتاب سال شهید غنی‌پور

برگزیده جشنواره‌های متعدد

13 دیدگاه
  • نسیم خلیلی 1399-12-16 در 10:43


    ‌هستی، قصه‌ای که دوستش داشتم، قصه‌ای که نبض داشت، می‌زد، قصه‌ای که شیرین بود، از آن قصه‌هایی که از یادت نمی‌روند، شب‌های متوالی قصه را برای پسرهایم خواندم، یک جاهایی سعی کردم به لهجه بخوانم، لهجه‌ی آبادانی که چقدر تجربه‌ی شیرینی بود این تقلا، و طنازی راوی چقدر دلمان را برد، چقدر پسرهایم خندیدند، و صد البته که چقدر پسرهایم چیز یاد گرفتند، چقدر منِ مادر از قصه آموختم، از ابی، ابوالقاسم، بابای هستی که من می‌گویم قهرمان قصه بود، صادق، ناب، سرگشته و این آدم‌ها چقدر ملموس بودند و جنگ چه تصویر شفافی داشت در این روایت، خالی از شعار و تطویل، روشن مثل آب یک چشمه، نو مثل یک هایکوی بهاری، آقای حسن‌زاده! این کتاب، کتاب محبوب من و پسرهایم شد، چنان دلبرانه که دوست دارم بگویم: وُلِک! یعنی میشه آدم ئی‌قد شیرین بنویسه؟سی چی مو نمی‌تونُم؟
    قلمتان نویسا استاد، خوشحالم که شب‌های متوالی در قصه‌ای که شما آفریدید زندگی کردم و چقدر که دلم میخواست من هم یک ماهی داشتم از جنس هسته‌ی خرما و آخ از آن پایان‌بندی عمیق و تکان‌دهنده.
    (نقل از اینستاگرام دکتر نسیم خلیلی)

  • Poorya Tabatabaee 1399-04-18 در 13:57

    اوّلین داستانی بود که از فرهاد حسن‌زاده خواندم؛ باید بپرسم که آیا دخترها روایتش را باور کردند یا نه. من امّا شیفتهٔ هستی شدم و به خط خطّ داستان دل دادم و با بیشترش بغض کردم.
    یک از هزاران روایت جنگ، «کثیف‌ترین چیز دنیا که شدن و نشدنش دست آدمانه»؛ از دریچهٔ نگاه هستی، دوازده‌سالهٔ کاردرست.

  • سلام ببخشید چطور میتونم دانلود کنم

    • سلام. باید تشریف ببرید کتابفروشی و آن را بخرید.
      یا از طریق اپلیکیشن طاقچه آن را بخوانید.

  • یه دختر 1398-12-16 در 20:45

    کتاب بسیار زیبایی بود .خیلی لذت بردم . عالی بود .

  • درود بر شما. دوست دارم روزی بتونم مثل شما زیبا بنویسم.

    • اگر بخواهی می‌توانی. کلید این عشق به نوشتن دست خود شماست.
      برایتان آرزوی موفقیت دارم.

  • منم این رمان قشنگ و خوندم و کلی کیف کردم ۵ سال از خوندنش می گذره اما تاثیری که روم گذاشت و فراموش نمی کنم من یه نقاشم که این کتاب توی ذهنم پر از تصویر و رنگ رو تداعی می کرد . ممنون از نوشته های قشنگ و حرفه ای شما هنرمند گرانقدر و عزیز.

  • سلام آقای حسن‌زاده عزیز.
    این بار اولیه که یکی از کتابای شما رو میخونم. کتاب هستی… هر چی بیشتر میخونم حس میکنم از روی زندگی من نوشته شده. منم اسمم هستیه، مامانم فریبا، خاله ام نسرین و داییم جمشید. اتفاقا مامانم تو جوونی به بابام می گفته ابی. خودم که سنم نمی‌رسه ولی مامانم جنگ‌زده اهواز و آبادانه… حتی اخلاق تک تک شخصیتای داستان شبیه اطرافیان منه. کتاب هستی معجزه‌ی عجیبیه برام.

  • خواندمش و لذت بردم? با گریه های قهرمانان داستان گریه کردم? به سادگی و بی آلایشی آنها غبطه خوردم و بر نویسنده اش درود فرستادم.???? عالی بود.??

  • ظهر جمعه تمامش کردم و هنوز از خواندنش سرشارم. هستی دختر نوجوانی است که فوتبال را بیشتر از عروسک دوست دارد. می تواند تند و تیز و فرز از دیوار بالا برود و بیش از پدرش ازایرادهای موتوری که وسط راه خراب می شود، سردرمی آورد. با این حال مثل هر دختر نوجوانی که در روزهای بلوغ به سر می برد، بی اندازه حساس است. اذیت و آزارهای پدر را چنان به دل می گیرد که فکر می کند بچه سرراهی است. در پشت همه پسرانگی هایش دختری پنهان است که در روزهایی که خانواده در کمپ ماهشهر در تلاش برای بقا سمبوسه درست می کنند و می فروشند، نمی تواند برای لحظه ای دایی جمشید در آبادان مانده را فراموش کند و خواب هایش نمی گذارند که این بی خبری را خوش خبری بداند. در پس همه نترس بودن هایش دختری نشسته است که بی آنکه متوجه باشد به حمایت های مردانه برادر دوستش تکیه می کند و بی آنکه بداند حسی که با آن مواجه است دقیقا چه می تواند باشد، شاید برای اولین بار بارقه های عشق را تجربه می کند. هستی داستان بی نهایت لطیف و باورپذیری است درباره کثیف ترین وجه زندگی آدمها: جنگ. بلایی که مثل زلزله و سیل از زمین و آسمان نازل نشده. بلایی است بسته به اراده بشر. در روزهایی با هستی سوار لنج شده ام که غرق شدن بچه ها در آب برای فرار از جنگ به اندازه ای زیاد شده که دیگر سرتیتر خبرها قرار نمی گیرد اما داستان به اندازه ای شوخ و شنگ است که آن سوی ساحل در مواجهه با بیراهه ها تنها می توانم به این بخندم که چطور می شود با دست شکسته موتوری را راه برد که با مشقت از آب رده کرده ای. فرهاد حسن زاده قصه جنگ را برای نوجوانان بی هیچ زجه مویه ای نوشته است. او داستانش را سبک بالانه در شوخی های خاله نسرین و خنده های دلنشین مامان فریبا پیش می برد.در تمام مدت خواندنش لبخند روی لب هایم مهمان بود با این حال قصه برای اینکه حس کنی صلح و آرامش چطور پیش چشمان آدم ویران می شود، چیزی کم ندارد.

    برای یک دوست از قصه می گویم. جواب می دهد با “باری” که به دوشش است، بیراه نیست که اسم دخترک “هستی” باشد. درست می گوید. “هستی” داستان سبکی است در بطن سنگینش.

    • سلام ببخشید من یه سوالی درباره ی رمان از شما داشتم میشه آیدی تلگرامتون رو بدین من سوال کنم من مهرآنا هستم خوشحال میشم کمکم کنین?

    روزی روزگاری

    فرهاد حسن‌زاده

    فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ‌زدگی مدتی او را از نوشتن به شکل جدی بازداشت. هر چند او همواره به فعالیت هنری‌اش را ادامه داد و به هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلنامه‌نویسی و موسیقی می‌پرداخت؛ اما در اواخر دهه‌ی شصت با نوشتن چند داستان‌ و شعر به شکل حرفه‌ای پا به دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب او «ماجرای روباه و زنبور» نام دارد که در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. حسن‌زاده در سال ۱۳۷۲ به قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودک و نوجوان از شیراز به تهران کوچ کرد…

    دنیای کتاب‌ها... دنیای زیبایی‌ها

    کتاب‌ها و کتاب‌ها و کتاب‌ها...

    فرهاد حسن‌زاده برای تمامی گروه‌های سنی کتاب نوشته است. او داستان‌های تصویری برای خردسالان و کودکان، رمان، داستان‌های کوتاه، بازآفرینی متون کهن و زندگی‌نامه‌هایی برای نوجوان‌ها و چند رمان نیز برای بزرگسالان نوشته است.

    ترجمه شده است

    به زبان دیگران

    برخی از کتاب‌های این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه به زبان عربی و دیگر زبا‌ن‌هاست. همچنین تعدادی از کتاب‌هایش تبدیل به فیلم یا برنامه‌ی رادیو تلویزیونی شده است. «نمكی و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌های آرزو» از كتاب‌هايي هستند كه از آن‌ها اقتباس شده است.

    بعضی از ویژگی‌های آثار :

    • نویسندگی در بیشتر قالب‌های ادبی مانند داستان كوتاه، داستان بلند، رمان، شعر، افسانه، فانتزی، طنز، زندگينامه، فيلم‌نامه.
    • نویسندگی برای تمامی گروه‌های سنی: خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال.
    • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
    • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
    • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
    • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌ـ‌روانی و…
    • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر (فعال). مشخصاً دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
    • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
    • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.

    او حرف‌های غیرکتابی‌اش را این‌جا می‌نویسد.

    به دیدارش بیایید و صدایش را بشنوید