کنار دریاچه با نوجوان‌های باشگاه کتابخوانی نشر افق

کنار دریاچه نیمکت هفتم

کنار دریاچه با نوجوان‌های باشگاه کتابخوانی نشر افق

کنار دریاچه با نوجوان‌های باشگاه کتابخوانی نشر افق 271 448 فرهاد حسن‌زاده

♦ جلسه‌ای با حضور نویسنده‌ی داستان

جلسه‌ی بهمن ماه باشگاه کتاب در تاریخ ۵/۱۱/۸۵ در دفتر نشر افق برگزار شد. در این جلسه نویسنده‌ی کتاب «فرهاد حسن‌زاده» و منتقد و پژوهشگر «شهرام اقبال‌زاده» حضور داشتند و نوجوانان به نقد و بررسی کتاب «کنار دریاچه، نیمکت هفتم» پرداختند.

مونا عیسی‌بخش: بعضی از داستان‌ها به گونه‌ای بود که انگار احساس شخصی نویسنده بود و مفهوم آن برایم قدری مبهم بود.

پرستو پورگیلانی: داستان اول نثرش خیلی تکرار داشت. صفحه‌ی آخرش فقط به اندازه‌ی چهل تا «بعد» داشت که هر چه می‌خواندم این بعد‌ها تمام نمی‌شد.

مونا عیسی‌بخش: ولی به نظر من همین تکرار‌ها خیلی نثر کار را قشنگ و متفاوت کرده بود.

الناز شیخ‌پور: چیزی که در این داستان خیلی توجهم را جلب کرد این بود که موضوع داستان‌ها اغلب موضوعاتی معمولی بود اما این کاراکتر‌ها بودند که متفاوت بودند و آن چیزی نبودند که انتظارش را داریم.

سهیل حسین‌نژاد: فضای داستان‌ها خیلی سیاه و تلخ بود و تقریباً همه‌ی داستان‌ها در اوجش تمام‌ می‌شد و من انتظار داشتم که باز هم ادامه پیدا کند.

نازلی شیخ‌پور: در داستان اول آنجایی که آهو قرار بود به کلاس بیاید و هر کسی کاری کرده بود، من مرتب داشتم در ذهنم تصویرسازی می‌کردم که الان که او بیاید چه اتفاق‌هایی ممکن است، بیفتد اما هیچ‌کدام از آن اتفاق‌ها نیفتاد و غیرمنتظره بودنش خیلی برایم جالب بود.

دنیا مرادی باستانی: اما موضوع آن موضوعی بود که به سال‌ها قبل برمی‌گشت و برای نوجوانان امروز باورپذیر نبود. الان دیگر دفتر خاطرات بردن به مدرسه «جرم» به حساب نمی‌آید.

فرهاد حسن‌زاده: البته این داستان چند سال پیش نوشته شده و زمانش مربوط به الان نیست. اما در کل نه دفتر خاطرات، که این تجاوز نکردن به حریم خصوصی افراد برای من خیلی مهم بود.

الناز شیخ‌پور: به نظر من هم نکته‌ی اصلی داستان همین ورود به حریم خصوصی افراد است. این‌که ما هم اگر به خلوت خودمان رجوع کنیم و آن روی سکه‌ی شخصیتمان می‌بینیم که خیلی وقت‌ها وارد حریم خصوصی افراد می‌شویم و من اگر در دلم معلم را متهم کنم در حقیقت خودم را متهم کرده‌ام.

نازلی شیخ‌پور: اما به نظر من اگر این فرد به جای معلم، مادر آهو بود باورپذیر‌تر بود.

مهشید چیت‌سازی: اما دفتر خاطرات این‌قدر‌ها هم توی این داستان مسئله نیست. مسئله برخورد دیگران با مشکلی است که پیش آمده.

دنیا مرادی باستانی: کلاً توی این داستان خیلی نگاه به نوجوان نگاه جانبدارانه بود. مثلاً در داستانی دیگر که نوجوانی در حریم خصوصی دیگران وارد می‌شد این کارش انگار اصلاً بد نبود اما چون توی داستان معلم این کار را کرده بود، خیلی شخصیت بد و نفرت‌انگیزی شده بود.

ابوالفضل فتاحی: در کل از فضای همه‌ی داستان‌ها خوشم آمد. داستان‌ها در نقطه‌ی اوج شروع می‌شدند و ما می‌توانستیم خودمان را جای تک‌تک شخصیت‌ها بگذاریم.

فرهود امین‌مقدم: در داستانی که بچه‌ها انشا می‌نوشتند من از شخصیت مجیب خیلی خوشم آمد. خیلی عجیب بود اما این‌جور آدم‌های عجیب را همیشه توی کلاسمان می‌بینم.

مونا عیسی‌بخش: تغییر زاویه دید در بعضی از داستان‌ها مثل داستان «مثل همه‌ی خرگوش‌ها» هم خیلی تأثیر خوبی داشت.

النار شیخ‌پور: این داستان خیلی حرف برای گفتن داشت. مثلاً‌‌ همان زنی که فکر می‌کرد خیلی حیوانات را دوست دارد اما وقتی که وارد مغازه می‌شد دستمال جلوی دماغش می‌گرفت. یا پسری که خودش هم مثل خرگوشی که می‌خواست بخرد، لنگ بود.

سهیل حسین‌نژاد: داستان جزیره‌های پنبه‌ای یک اشکال تایپی داشت. صفحه‌ی ۳۹ به جای چشماتو داغ می‌کنم باید می‌بود چشمامو داغ می‌کنم.

علی طوسی: اما در کل داستان‌ها برایم بچ‌گانه بود. نوجوان‌های امروز، نوجوان‌هایی نیستند که توی این کتاب تصویر شده‌اند، نوجوانان امروز خیلی بزرگ‌تر از این نوجوان‌ها فکر می‌کنند و واقعاً بعد از آقای خاتمی بیشتر فهمیدیم که دختر‌ها و پسر‌ها هم می‌توانند با هم حرف بزنند و گفت‌وگو کنند. شاید این داستان‌ها به درد فضای ده سال قبل می‌خورد اما در فضای امروز جایی ندارد.

الناز شیخ‌پور: اما من این‌طور فکر نمی‌کنم. ممکن است ظاهر چیز‌ها ترقی کند و تغییر کند اما اصل هم‌چنان یکی است. مثلاً مادر ایرانی‌‌‌ همان مادر ایرانی است حالا ممکن است به جای آن‌که سر پسرش داد بزند چرا کفتربازی می‌کنی او را از جلوی کامپیو‌تر و اینترنت بکشد کنار.

دنیا مرادی باستانی: من از اسم داستان «جزیره‌ی پنبه‌ای» هم خیلی خوشم آمد. معنایش این بود که دختره تنهاست و بی‌ارتباط با دیگران و از خودش چیزی ندارد.

مهسا میرزایی: توی داستان «چیکن فینگر» من نفهمیدم آن زنه چه نقشی داشت و آن فیلم‌ها از کجا آمده بود. حضورش برایم مبهم بود. یک جا هم که گفته بودید تیزی نگاهش سرید به نظرم فعل سرید زیاد محاوره‌ای است بهتر بود می‌گفتید سر خورد.

سهیل حسین‌نزاد: اما من که از این اصطلاخات خیلی خوشم می‌آمد و فکر می‌کردم پسری هم‌سن و سال خودمان این جملات را نوشته‌است و می‌توانستم بهتر داستان را باور کنم.

محدثه کریم‌پور: بین کلمات جمله‌ها هماهنگی خاصی وجود داشت و گاهی وقت‌ها آدم فکر می‌کرد دارد شعر می‌خواند.

مهسا میرزایی: تصویرهای کتاب ولی خیلی توی ذوق می‌زد به‌خصوص دماغ‌هایشان.

آرش تاجیک: اما جلدش خیلی خوب بود چون هم شاد بود و هم فانتزی مخاطب بیشتری را جذب می‌کرد.

در ادامه فرهاد حسن‌زاده نیز توضیحات کوتاهی درباره‌ی کتاب داد: من در این کتاب خیلی سعی کردم که به نوجوانان امروز نزدیک شوم و چیزی بنویسم که مخاطب امروز هم بتواند با آن ارتباط برقرار کند. اتفاق‌های داستان هم کاملاً تخیلی نیست و از واقعیات جامعه‌ی امروز خودمان برگرفته شده است. مثلاً اتفاق داستان جزیره‌ی پنبه‌ای واقعاً اتفاق افتاده بود و حتی به شکلی خشن‌تر که ماجرایش را در روزنامه خواندم و یک‌بار هم که تنها به خانه‌ی پدری‌ام رفته بودم در تشک نوجوانی‌هایم خوابیدم و دیدم که دست و پایم خیلی بیرون زده‌اند از تشک، با خودم فکر کردم که این منم که خیلی بزرگ شده‌ام یا این تشک است که کوچک شده. بعد از تلفیق آن خبر که در روزنامه خواندم و این صحنه‌ای که برای خودم پیش آمد، داستان نوشته شد…

    روزی روزگاری

    فرهاد حسن‌زاده

    فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ‌زدگی مدتی او را از نوشتن به شکل جدی بازداشت. هر چند او همواره به فعالیت هنری‌اش را ادامه داد و به هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلنامه‌نویسی و موسیقی می‌پرداخت؛ اما در اواخر دهه‌ی شصت با نوشتن چند داستان‌ و شعر به شکل حرفه‌ای پا به دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب او «ماجرای روباه و زنبور» نام دارد که در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. حسن‌زاده در سال ۱۳۷۲ به قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودک و نوجوان از شیراز به تهران کوچ کرد…

    دنیای کتاب‌ها... دنیای زیبایی‌ها

    کتاب‌ها و کتاب‌ها و کتاب‌ها...

    فرهاد حسن‌زاده برای تمامی گروه‌های سنی کتاب نوشته است. او داستان‌های تصویری برای خردسالان و کودکان، رمان، داستان‌های کوتاه، بازآفرینی متون کهن و زندگی‌نامه‌هایی برای نوجوان‌ها و چند رمان نیز برای بزرگسالان نوشته است.

    ترجمه شده است

    به زبان دیگران

    برخی از کتاب‌های این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه به زبان عربی و دیگر زبا‌ن‌هاست. همچنین تعدادی از کتاب‌هایش تبدیل به فیلم یا برنامه‌ی رادیو تلویزیونی شده است. «نمكی و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌های آرزو» از كتاب‌هايي هستند كه از آن‌ها اقتباس شده است.

    بعضی از ویژگی‌های آثار :

    • نویسندگی در بیشتر قالب‌های ادبی مانند داستان كوتاه، داستان بلند، رمان، شعر، افسانه، فانتزی، طنز، زندگينامه، فيلم‌نامه.
    • نویسندگی برای تمامی گروه‌های سنی: خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال.
    • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
    • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
    • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
    • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌ـ‌روانی و…
    • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر (فعال). مشخصاً دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
    • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
    • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.

    او حرف‌های غیرکتابی‌اش را این‌جا می‌نویسد.

    به دیدارش بیایید و صدایش را بشنوید