یادداشتی بر داستان تور و توت

یادداشتی بر داستان تور و توت

یادداشتی بر داستان تور و توت 1024 573 فرهاد حسن‌زاده

خوانش داستان «تور و توت» نوشته فرهاد حسن‌زاده

مهرانگیز اشراقی / داستان نویس

آرمان امروز – داستان «تور و توت» اثر فرهاد حسن‌زاده، در نگاه اول به یکی از مشکلات عمده‌ اجتماعی، یعنی اختلافات زوج‌های جوان و جدایی پرداخته است. داستان با فیلمبرداری از عروس و دامادی در باغی با درخت‌های چنار و صنوبر و توت‌ شیرین و شاه‌توت پیش می‌رود. عروس در تمام صحنه‌ها «لبخندی مستانه و خوش» بر لب دارد و هرازچندگاه شوخ‌طبعی‌اش گُل می‌کند و می‌کوشد با شیطنت و عشوه‌ای داماد را که با «شانه‌های لاغر و افتاده» و «اخمی که مثل افعی چنبره زده است بر چین‌های پیشانی و فاصله‌ دو ابرویش» بر سر ذوق آورد و بخنداند، تا فیلمی که از شب عروسی‌اش برای بچه‌هایش به یادگار می‌ماند نمایشی از شادمانی و شعف باشد، نه غصه و «عزا».

هنوز چهار اپیزود از شروع فیلمبرداری نگذشته که بر شدت بادی که از ابتدای فیلمبرداری آغاز و صحنه به صحنه افزوده شده است، بارانی از شاه‌توت‌ را بر دامان و تور سفید عروس‌خانم نازل می‌کند. سرخی غلیظ شاه‌توت‌ها بر تور و لباس عروس که به «خون» تشبیه شده، داماد پریشان‌حال را پریشان‌تر می‎کند، تا به آنجا که عنان از کف می‌دهد و گره از کراوات می‌گشاید و هرآنچه گل و تور بر ماشین عروس بسته شده است، می‌کَند و سوار بر مَرکب تندرویش، از صحنه‌ دوربین می‌گریزد و عروس را با نگاهی ملتمس و گیج و گنگ در میانه‌ راه و بر استیج نمایش تنها می‌گذارد…

و این داستان پُرتکراری است که چه در واقعیت و چه در جهان داستان، بسیار شنیده و بسیار خوانده‌ایم. اما آنچه این داستان را از داستان‌هایی که به جدایی و طلاق پرداخته‌اند، متمایز می‌کند راویِ داستان است. حسن‌زاده داستان را از منظر فیلمبردار پشت دوربین و محدود به ذهن او راویت می‌کند. او در ذهن‌گوییِ فیلمبردار از قید «لابد» پیش از فعلِ «گفتن» استفاده می‌کند، همچنین «نشنیدنِ»ِ گفت‌وگوی شکل‌گرفته میان عروس و داماد را چندبار تکرار می‌کند که قطعیتِ گفتار میان این‌دو را با شک و تردید همراه می‌سازد. فیلمبردار بنا به میمیک‌های صورت عروس و داماد کلامی در دهان عروس می‌گذارد و از جانب داماد اخمو پاسخی تدارک می‌بیند و سناریویی می‌چیند و گفت‌وشنودی ترتیب می‌دهد که اگرچه با صحنه‌ پایانی داستان هم‌راستا است، نمی‌توان گفت واقعیت دارد. این راوی شاید در نگاه اول راوی ناظر فرض شود؛ اما از آنجایی که خود در روایت این داستان نقش‌آفرینی می‌کند و ذهن خواننده را به سمت آنچه می‌خواهد هدایت می‌کند، در داستان نقشی کلیدی و نه ناظر دارد. خواننده از این راوی چیز زیادی نمی‌داند – و نیازی هم نیست که بداند – اما از طریق همین تصورات ذهنی و گفت‌وگوهایی که از ذهنش برای خواننده بیان می‌شود، به نحوه‌ تفکر و نگاه او به زندگی پی می‌برد.

زمان داستان گذشته و روایتگری گذشته‌نگر است. از آنجایی که ذهن نیاز دارد هر اتفاقی را بفهمد تا بتواند آن را توجیه کند، فیلمبردار نیز پس از رفتن داماد گویی فیلمی که در ذهن ضبط کرده، عقب می‌زند و بار دیگر حرکات و رفتار عروس و داماد را تماشا و پندارها و افکار خود را به زندگی آنان سنجاق می‌کند. آنچه از این ذهن بیرون می‌تراود، توصیف لب‌های عروس، پرسش‌های و بدگمانی‌های داماد درباره‌ موتورسوار مقابل آرایشگاه و نیز بیان واژه‌ «عشق» که با پوزخند از دهان داماد بیرون می‌آید، همه‌وهمه شخصیت غیرتی راوی و تعریف او از زن (مشخصاً عروس‌خانم‌ها) را برای خواننده آشکار می‌کند.

به‌طور قطع در این جشن عروسی فقط فیلمبردار نیست که با مشاهده‌ این اتفاق، داستانی در ذهن می‌پردازد؛ بلکه به تعداد افراد حاضر در عروسی داستان‌هایی ساخته‌وپرداخته خواهند شد که به‌ندرت رنگی از واقعیت دارند. حسن‌زاده با انتخاب مناسبِ راوی و موقعیت عروسی، مساله خطاهای شناختی انسان‌ها را ماهرانه زیرسؤال برده است. اگرچه در این داستان تفکرات اشتباه افرادی مانند فیلمبردار بر ارتباط عروس و داماد تأثیر مستقیم ندارند، اما با شخصیت‌پردازیِ ذهنیِ فیلمبردار و حضورِ موتورسوار در داستان، می‌توان سفیدخوانی کرد که «لابد!» شکاکیتِ خود فیلمبردار نیز عرصه را بر اطرافیانش تنگ کرده است! اما در انتهای داستان آنچه از ذهن خواننده بیرون نمی‌رود، دلیلِ اخمی است که در عروسی توفان به‌پا می‌کند و معمایی که تا پایان داستان سر‌به‌مُهر می‌ماند.

نقل از روزنامه آرمان امروز| پنجشنبه ۹ آذرماه ۱۴۰۲

    روزی روزگاری

    فرهاد حسن‌زاده

    فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ‌زدگی مدتی او را از نوشتن به شکل جدی بازداشت. هر چند او همواره به فعالیت هنری‌اش را ادامه داد و به هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلنامه‌نویسی و موسیقی می‌پرداخت؛ اما در اواخر دهه‌ی شصت با نوشتن چند داستان‌ و شعر به شکل حرفه‌ای پا به دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب او «ماجرای روباه و زنبور» نام دارد که در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. حسن‌زاده در سال ۱۳۷۲ به قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودک و نوجوان از شیراز به تهران کوچ کرد…

    دنیای کتاب‌ها... دنیای زیبایی‌ها

    کتاب‌ها و کتاب‌ها و کتاب‌ها...

    فرهاد حسن‌زاده برای تمامی گروه‌های سنی کتاب نوشته است. او داستان‌های تصویری برای خردسالان و کودکان، رمان، داستان‌های کوتاه، بازآفرینی متون کهن و زندگی‌نامه‌هایی برای نوجوان‌ها و چند رمان نیز برای بزرگسالان نوشته است.

    ترجمه شده است

    به زبان دیگران

    برخی از کتاب‌های این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه به زبان عربی و دیگر زبا‌ن‌هاست. همچنین تعدادی از کتاب‌هایش تبدیل به فیلم یا برنامه‌ی رادیو تلویزیونی شده است. «نمكی و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌های آرزو» از كتاب‌هايي هستند كه از آن‌ها اقتباس شده است.

    بعضی از ویژگی‌های آثار :

    • نویسندگی در بیشتر قالب‌های ادبی مانند داستان كوتاه، داستان بلند، رمان، شعر، افسانه، فانتزی، طنز، زندگينامه، فيلم‌نامه.
    • نویسندگی برای تمامی گروه‌های سنی: خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال.
    • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
    • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
    • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
    • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌ـ‌روانی و…
    • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر (فعال). مشخصاً دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
    • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
    • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.

    او حرف‌های غیرکتابی‌اش را این‌جا می‌نویسد.

    به دیدارش بیایید و صدایش را بشنوید