سالهای زیادی از نوشتن اولین طنزهایم در مجله کیهانبچهها میگذرد. سالهای شروع نویسندگی بود و من تازه داشتم راههای تازه را تجربه میکردم. این طنزها «روزنامه سقفی همشاگردی» نام داشتند و به مدت سهسال در این مجله منتشر میشد. بازخورد و واکنش خوب مخاطبان باعث شد این عرصه را جدیتر بگیرم و از پوستهی آن آدم جدی و خشک بیرون بیایم و با سرخوشی و شیطنت کودکانهای به جهان نگاه کنم. حاصل سه سال نوشتن طنز برای بچهها شد سه کتاب. کتابهایی که هیچگاه در مجامع مدعی کتاب کودک نه دیده شدند و نه اعتنایی به آنها شد. (هنوز که هنوز است دلیل بیاعتنایی جشنوارهها و نهادهای فرهنگی مرتبط با کتاب کودک به طنز برایم روشن نشده است.) یکی از این سه کتاب «لطیفههای ورپریده» بود که اولین بار در سال ۸۱ منتشر شد که امسال به چاپ یازدهم رسید.
آن دو کتاب دیگر «روزنامه سقفی همشاگردی» نام داشت که نشر افق آنها را منتشر کرده است. امسال به لطف نشر افق آن دو کتاب به من بازگردانده شده و توانستم روی آن مکث کنم. برخی از مطالبش را که تاریخ مصرف داشت، حذف و بقیه را در قامت و شکل تازهای بازنویسی کنم. قرار است ناشر دیگری با تصویرگریهای جدیدی آن را منتشر کند.