به بهانه‌ی رمان حیاط خلوت

به بهانه‌ی رمان حیاط خلوت

به بهانه‌ی رمان حیاط خلوت 150 150 فرهاد حسن‌زاده

◊ حسین سناپور

حسین سناپور

این یادداشت را مدتی پیش حسین سناپور در وبلاگش منتشر  کرد. او اشاره‌ی درستی به شاخه‌ای از ادبیات دارد که با قضاوت و پیش‌داوری به آن نگریسته می‌شود.

رمان «حياط خلوت» نوشته‏‌ى فرهاد حسن‏‌زاده را تازه‌‏گى خواندم؛ رمانى كه در سال 82 منتشر شد و نامزد جايزه‏‌ى گلشيرى (در بخش رمان‌های اول) و چند جاى ديگر هم شد، اما انگار هيچ جا برنده نشد. رمان حياطِ خلوت آن قدر خوب هست كه تعجب كنم از اين جايزه نگرفتن‏‌اش در همان سال‏‌ها، و اين كه چرا بعد از حدود هشت سال فقط به چاپ سوم رسيده و آن هم در چاپ سوم فقط هزاروصد نسخه.

 موضوع رمان بازگشت چند دوستِ آبادانى است بعد از سال‌‏ها به شهرشان و دورِ هم جمع‏ شدن و پيداكردن دوستى كه تمام سال‏‌هاى جنگ در آبادان بوده ویجنگيده و آن‏قدر مصيبت سرش آمده كه به او جز سوخته نمی‌توان صفتى داد (برخلاف آن‏ها كه تا كمى آن جا و اين جاشان می‌سوزد، هوارِ سوختن‏شان به هوا می‌‏رود). طبعاً داستان نوشته نشده تا فقط به بازگويى جنگ نشسته باشد. به هم رسيدن اين چند دوست، و پريشان شدنِ خودشان و شهرشان و عشق‏هاشان هم دست‏مايه‏‌هاىدیگرى براى اين رمان‌‏اند. گرچه رمان در اوايل‏ش كمى كُند پيش می‌‏رود و به همه‏‌ى شخصيت‏ها به يك اندازه نمی‌‏پردازد، اما دو سه شخصيت داستان آن قدر خوب ساخته شده‏‌اند و آن قدر گفت‌وگوها و صحنه‏‌سازى‌ها قوى است كه من امروز افسوس می‌‏خورم چرا اين رمان به قدرى كه می‌‏بايست ديده نشده.

می‌دانم كه می‌‏شود بلافاصله گفت مگر كم‌‏اند رمان‏هايى كه به قدر لياقت‏شان قدر نديده باشند؟ اما اين جواب كافى نيست تا دست‏كم خودم حدس‏هايى نزنم براى شكافتن احتمالى اين موضوع.

راستش به گمانم تبليغات رسمى آن قدر جنگ را يك سويه و يك گونه توى سر و چشم ما كرده، كه احتمالاً در مقابل هر كارِ ديگرى با اندكى شباهت با آن كارها موضع دفاعى يا دست‏كم انفعالى بگيريم. يادم هست كه رمان «شطرنج با ماشين قيامت» (احمدزاده) را هم كه خوانده بودم، فكر می‌‏كردم حتماً نامزد جايزه‌‏ى گلشيرى و جوايز ديگر هم می‌‏شود. اما برخلافِ تصورم اين اتفاق نيفتاد. آن رمان البته در عرصه‏ هاى رسمى و نيمه‏ رسمى انگار توفيق‏ هايى داشت، اما خارج از آن عرصه‏ ها شايد در حد هيچ. حداقل تا جايى كه من ديدم. و اين برام مايه‌‏ى تأسف بود. نمی‌گويم هيچ كدام از اين دو رمان شاه‏كار بوده‏‌اند، اما قابل اعتنا بوده‌‏اند و بيش از اين‏ها بايد ديده می‌شدند، به‌‏خصوص رمان حسن‏‌زاده، كه گفتم، به نظرم شخصيت‏‌پردازى شخصيت اصلى و گفت‏‌وگوهاى آدم‏‌هاش فوق العاده خوب است. حتماً رمان‏هاى خوب و قابلِ اعتناى ديگرى هم بوده‌‏اند كه به دليل شرايطِ خاص سياسى – اجتماعی‌مان ناديده گرفته ‏شده‏‌اند (و يا حتا برعكس، بيش از اندازه ديده شده‏‌اند). بخش مهمى از رمان «دل دلدادگى» شهريار مندنی‌‏پور هم در جنگ می‌گذرد، و اتفاقاً اين بخش‏‌هاش (كه دست‏كم يك سوم رمان هم هست) از به‏ترين بخش‏هاى رمان‌‏نويسى ما است. براى همين همان موقع‏ها كه تازه درآمده بود، من فكر می‌كردم كاش اين بخش در رمانى جدا نوشته می‌شد (چون به قدر کافی مستقل بود) تا اين طورى شايد بيش‏تر ديده می‌شد.

می‌دانم عواملِ ديگرى هم در شهرت پيداكردن يك كتاب مؤثرند، مثلِ عرضه‌‏ى خوب، تبليغات خوب ناشر و دوستان نويسنده و مانند اين‏ها، اما براى همه‏‌ى ما كه در شرايطِ بی‌‏اعتدالى اجتماعى زنده‏‌گى می‌‏كنيم و به همه چيز حساس‌‏ايم، انگار موضوع داستان خودش از مهم‏ترين نكته‏‌ها است. انگار عادت نداريم در حوزه‌‏هايى كه دوست نداريم، رمان بخوانيم. به‏ترين كتاب‏ها هم اگر در حوزه‌‏هايى باشد كه دوست‏شان نداريم، از كنارشان به ساده‏‌گى می‌گذريم. از اين جهت من شخصاً به خواننده حق می‌‏دهم كه بر اساس علايق و حساسيت‏‌هاش كتابى را انتخاب كند و كارى نداشته باشد كه فلان رمان خيلى هم خوب نوشته شده است، اما راستش از خودمان و از منتقدها تعجب می‌كنم. اگر ما هم نخواهيم به‏‌رغم مخالفت‏‌هامان با موضوع و حتا مواضع يك كار، ارزش‏هاى هنرى آن را ببينيم، پس چه كسى به اين ارزش‏ها توجه كند؟ مگر خودمان ديگران و ارگان‏هاى رسمى را متهم نمی‌كنيم به همين كار؟ طبيعى است كه قرار نيست تك تك آدم‏ها تك تك كتاب‏ها را بخوانند، حتا منتقدها، اما واقعاً نمی‌فهمم وقتى يك كار را خوانديم و ارزش‏هاش را ديديم، چرا بايد بی‌اعتنا از كنارش بگذريم، يا به جاى بررسى ارزش‏هاى هنرى‏‌اش يك‌‏سره به سراغ مواضع كتاب برويم، و شايد از آن هم بدتر، فقط به ناشرش ارجاع بدهيم و اين كه به كجا وابسته است يا نيست.

خوش‏بختانه البته حسن‏‌زاده اين كتاب را در انتشارات ققنوس چاپ كرده و موضوع‌‏اش هم، پيش از آن كه جنگ باشد، جدايى انگار ناگزير آدم‏ها و نسل‏ها از هم است، كه در اين جا خودِ اين عارضه‌‏ى ناگزير جنگ است.

نمی‌دانم. شايد ما ترجيح می‌دهيم اين واقعه‏‌ى تلخ را (گرچه آن همه بزرگ و آن همه تأثيرگذار در روندِ وقايع سياسى – اجتماعی‌‏مان) فراموش كنيم. گاهى انگار وقايع آن قدر تلخ‌‏اند كه به ياد آوردن‏شان به معناى زنده‏‌كردن و دوباره هوار كردن‏شان بر سرِ خود و ديگران است؛ يعنى همان كه براى آشور، شخصيت اصلى اين داستان، اتفاق می‌افتد. او نمی‌تواند از گذشته و خاطرات تلخ‌‏اش بكند. تن و روح‏‌اش چنان با جنگ آميخته كه هم جدايى از جنگ براش در حكم مرگ است و هم ماندن در آن. برخلاف او، اما دوستان‌‏اش كه در جنگ نبوده‏‌اند، هر كدام به نحوى و در جاهايى دور از هم به زنده‏‌گی‌‏شان ادامه می‌دهند و به آن عادت هم كرده‏‌اند. به همين دليل است كه نمی‌توانند و حتا نمی‌خواهند هم كه دوباره به شهرِ جنگ‏زده‏‌شان، كه ديگر همان نيست كه در جوانی‌‏شان بود، بازگردند. و اين انگار حكايتِ همه يا اغلب ما است: آن‏هايىکه بدون جنگ نمی‌توانند زنده‌‏گى كنند و آن‏هايى كه می‌خواهند فراموش كنند تا بتوانند زنده‌‏گى كنند.

⇐ با رمان حیاط خلوت بیشتر آشنا شوید

    روزی روزگاری

    فرهاد حسن‌زاده

    فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ‌زدگی مدتی او را از نوشتن به شکل جدی بازداشت. هر چند او همواره به فعالیت هنری‌اش را ادامه داد و به هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلنامه‌نویسی و موسیقی می‌پرداخت؛ اما در اواخر دهه‌ی شصت با نوشتن چند داستان‌ و شعر به شکل حرفه‌ای پا به دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب او «ماجرای روباه و زنبور» نام دارد که در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. حسن‌زاده در سال ۱۳۷۲ به قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودک و نوجوان از شیراز به تهران کوچ کرد…

    دنیای کتاب‌ها... دنیای زیبایی‌ها

    کتاب‌ها و کتاب‌ها و کتاب‌ها...

    فرهاد حسن‌زاده برای تمامی گروه‌های سنی کتاب نوشته است. او داستان‌های تصویری برای خردسالان و کودکان، رمان، داستان‌های کوتاه، بازآفرینی متون کهن و زندگی‌نامه‌هایی برای نوجوان‌ها و چند رمان نیز برای بزرگسالان نوشته است.

    ترجمه شده است

    به زبان دیگران

    برخی از کتاب‌های این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه به زبان عربی و دیگر زبا‌ن‌هاست. همچنین تعدادی از کتاب‌هایش تبدیل به فیلم یا برنامه‌ی رادیو تلویزیونی شده است. «نمكی و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌های آرزو» از كتاب‌هايي هستند كه از آن‌ها اقتباس شده است.

    بعضی از ویژگی‌های آثار :

    • نویسندگی در بیشتر قالب‌های ادبی مانند داستان كوتاه، داستان بلند، رمان، شعر، افسانه، فانتزی، طنز، زندگينامه، فيلم‌نامه.
    • نویسندگی برای تمامی گروه‌های سنی: خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال.
    • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
    • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
    • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
    • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌ـ‌روانی و…
    • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر (فعال). مشخصاً دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
    • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
    • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.

    او حرف‌های غیرکتابی‌اش را این‌جا می‌نویسد.

    به دیدارش بیایید و صدایش را بشنوید