گفتوگو با روزنامهی قانون
آدم به درستی نمیداند اولین جرقهها دقیقاً کی زده میشود. فکر میکنم این موجود عجیبی که در وجود آدمی سربرمیآورد مانند جنینی است که به مرور و آرام آرام رشد میکند و بالنده میشود و ناگهان دیده میشود. در کودکی اهل خیالبافی و رویاسازی بودم. ساعتها در رویاهایم غرق میشدم و به سفرهای عجیب و غریبی میرفتم. همه چیز را در قالب تصویر و فیلم میدیدم.
فرهاد حسنزاده یکی از نویسندگان خلاق ادبیات کودک و نوجوان کشورمان است. او متولد سال 1341 در شهر آبادان است. تاکنون کتابهای زیادی از او منتشر شده و کتابهایش جوایزی را به خود اختصاص داده است. حسنزاده یکی از مؤسسان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است و در نگارش فیلمنامه هم دستی بر آتش دارد.
جناب حسنزاده اولین جرقههای نوشتن کی و چگونه در ضمیرتان روشن شد؟
آدم به درستی نمیداند اولین جرقهها دقیقاً کی زده میشود. فکر میکنم این موجود عجیبی که در وجود آدمی سربرمیآورد مانند جنینی است که به مرور و آرام آرام رشد میکند و بالنده میشود و ناگهان دیده میشود. در کودکی اهل خیالبافی و رویاسازی بودم. ساعتها در رویاهایم غرق میشدم و به سفرهای عجیب و غریبی میرفتم. همه چیز را در قالب تصویر و فیلم میدیدم. همینها باعث شد که انشاهایم در دورهی نوجوانی رنگ و بوی داستانی به خود بگیرد و برای بهتر نوشتن و کتاب خواندن یادگرفتن عضو کتابخانهی شهرم آبادان بشوم. اولین چیزی که نوشتم نمایشنامهای بود به نام «نفرین آهو» که پس از تمرین به مدت دو هفته در سطح عمومی اجرا شد و پس از آن تشویق شدم و فهمیدم از راه نوشتن داستان و شعر میتوانم خودم را به اطرافیان بنمایانم.
فعالیتتان را به طور حرفهای از چه سالی آغاز کردید و آیا تحصیلات مرتبطی نیز در این زمینه دارید یا تنها مطالعه آزاد داشتید.
تحصیلات من به دلیل شرایط جنگ و مهاجرت از آبادان و زندگی در شرایط دشوار به دانشگاه نکشید. علاقهای هم نداشتم. پشیمان هم نیستم. امروز اگر چیزی بلدم به خاطر تجربههایی است که زندگی به من داده و مطالعات شخصیام است. اما در حقیقت پس از ازدواجم و بچهدار شدن، قصههایی برای خواب کردن پسرم تعریف میکردم که زادهی تخیلات خودم بود. بعدها وقتی برایش چند کتاب کودک خریدم، متوجه شدم که چه قصههای ضعیفی دارند و حس کردم که من بهتر از اینها میتوانم بنویسم. پس آستین بالا زدم و به طور جدی شروع کردم به نوشتن.
و اولین کتابتان را به چاپ رسانید. بفرمایید چه سالی بود و اسم کتاب چی بود؟
کتاب سال ۱۳۶۸ نوشته شد. خودم هم نقاشیهایش را کشیدم. آن زمان ما در شیراز زندگی میکردیم. در همان شیراز ناشری پیدا کردم که کتاب را چاپ کند. کتابم یک داستان منظوم بود و «ماجرای روباه و زنبور» نام داشت. برای اولین قدم بد نبود. چون هنوز شناخت کاملی از قلمرو ادبیات کودک و نوجوان نداشتم. بعدها دانستم ادبیات کودک و نوجوان برای خودش دریایی است.
یعنی از همان ابتدا برای کودک و نوجوان نوشتید؟
نه. داستانهای کوتاهی هم برای دل خودم نوشته بودم که به فکر چاپشان نبودم. داستانهایی که اگر بخواهیم تقسیمبندیشان کنیم برای بزرگسالان نوشته شدهاند. اما حسهایم با دنیای کودک و نوجوان همخوانی بیشتری داشت و نوشتن برای آنها بیشتر ارضایم میکرد. این بود که این راه را با جدیت دنبال کردم و برای رشد در این کار همراه خانواده از شیراز به تهران آمدیم که در بطن جریان ادبیات کودک و نوجوان قرار بگیرم.
حالا راضی هستید از این مرکزنشینی و بودن در بطن جریان ادبیات؟ میخواهم بدانم الان در کجای این رشته کوه قرار گرفتهاید؟ چند کتاب نوشتهاید و مخاطبان چقدر شما را میشناسند؟
البته تعداد کتاب شاخصه نمیتواند باشد یا تعداد جوایز، هرچند پسرم توی مدرسه وقتی بخواهد پز پدرش را بدهد میگوید بابای من شصت تا کتاب نوشته و بیستتا جایزه برده. نگاه من کلانتر از اینهاست. وقتی میبینم تا حالا سهتا پایان نامه دانشگاهی بر اساس کارهای من شکل گرفته یا در حال نگارش است، حس خوبی پیدا میکنم. یا وقتی میبینم کتابهایم به زبان انگلیسی و چینی و مالایی ترجمه و منتشر شده، حس میکنم فقط برای کودکان ایرانی ننوشتهام و توانستهام با روح مشترک کودکان جهان ارتباط برقرار کنم. و در کل راضیام که بهخاطر نوشتن به تهران آمدهام و کارهایم روندی رو به رشد داشته است.
به جز نوشتن چه میکنید؟ با نهادهای مرتبط با ادبیات کودک و نوجوان هم ارتباط و همکاری دارید؟
خیلی دوست داشتم که به شکل حرفهای فقط کتاب مینوشتم و از این راه گذران زندگی میکردم. اما امتحان کردم و دیدم شدنی نیست. متاسفانه در ایران نمیتوان با اتکا بر شغل نویسندگی زندگی را گذراند. اما از شغلی که دارم راضیام. چون مرتبط با نوشتن و مرتبط با بچههاست. من در نشریه «دوچرخه» که برای نوجوانها منتشر میشود کار میکنم و این کار را خیلی دوست دارم
کدام کارتان به زبانهای دیگر ترجمه شده است؟
قصههای کوتیکوتی به چینی و مالایی و انگلیسی ترجمه و منتشر شده، دیو دیگ به سر به زبان کردی و رمان «هستی» به زبان انگلیسی.
ظاهراً رمان هستی خیلی طرفدار داشته. این کتاب برنده لاکپشت پرنده شده و برگزیدهی شورای کتاب کودک و منتخب مخاطبان نوجوان شده. دلیلش را چه میدانید؟
خب. هستی رمان یک شخصیت خاص است. دختری که دوست دارد کارهای پسرانه و جسورانه بکند و این خصلت در مقطعی از زندگیاش به کار میآید و در شرایط جنگی جان خانوادهاش را نجات میدهد و به این وسیله تواناییهای خودش را به اثبات میرساند. موضوع رمان برای مخاطبان جذابیت داشت و از سویی زبان طنزآمیز و روان آن توانسته بچهها و حتی بزرگترها را به خود جذب کند.
شما چند کتاب هم برای بزرگسالان داشتهاید، رمانهای «حیاط خلوت» و «مهمان مهتاب»، چطور بین این دو دنیای متفاوت رفت و آمد میکنید و با یک دست دو هندوانه برمیدارید؟
خب، به قول معروف من دوگانهسوزم. هم در دنیای کودکان غوطه میخورم، هم در دنیای بزرگسالانهی خودم پرسه میزنم. مهم نیست که چقدر سخت است، مهم این است که من هنگام نوشتن احساس سرخوشی و رهایی دارم. گاهی وقتی داستانی را مینویسم، هنوز نمیدانم متعلق به کدام گروه سنی است. دستم را برای نوشتن نمیبندم و وقتی داستان تمام شد، در مرحلهی بازنویسی آنوقت تکلیف مخاطبش را مشخص میکنم.
قبل از نوشتن طرحی برای آنچه که میخواهید بنویسید میزنید یا قلم برمیدارید و شروع به نوشتن میکنید.
بستگی دارد. برای نوشتن رمان نمیشود همینطوری بدون طرح نوشت. حتماً نیاز به طرح و نقشهی راه و وسایل دیگرهست که کار را بی عیب و نقص نوشت. برای داستان کوتاه طرح توی ذهن ریخته میشود و نیازی به نوشتن آن روی کاغذ نیست. اما بعضی از قصههایم با نوشتن یک جمله شروع میشوند. بعد جملهی بعدی میآید و همینطور تا آخر میروم و در نهایت کار به سرانجام میرسد. داستانهایی هم دارم که بر اساس تصویر نوشتهام. یعنی از تصویری یا عکسی خوشم آمده، به آن فکر کردهام و نوشتهام.
از میان نویسندگانی که کارهایشان را در کودکی خواندهاید کدام را دوست داشتید و به خاطر میآورید؟
آن زمان کتابهای تالیفی خاص بچهها کم بودند. من کارهای صمد بهرنگی و علیاشرف درویشیان و رسول پرویزی را به یاد دارم. گرایشم به کتابهای بزرگسالان مثل آثار غلامحسین ساعدی و محمود دولت آبادی و احمد محمود یا گلشیری بود. کتابهای ترجمههم زیاد میخواندم. مثلا رمان “صد سال تنهایی” مارکز را در 133 سالگی خواندم. چندبار هم خواندم.
آخرین کتاب منتشره از شما چیست؟
نشر افق رمان «این وبلاگ واگذار میشود» را منتشر کرده. نشر چرخفلک مجموعه داستان طنز «خاطرات خون آشام عاشق» را در آورده. سوره مهر بازآفرینی حکایتهای گلستان سعدی و کانون پرورش فکری هم کتاب «پیتیکو، پیتیکو».