سمیه سیدیان، دبیر پرونده ادبیات کودک و نوجوان
نویسنده ایست با قلمی گرم و پر احساس. روان و ساده می نویسد. آبادانی که باشی، این حس صمیمیت در قلم دو چندان میشود. با این که پنجاه را رد کرده است، اما چهره مهربانی دارد. چشمها به هر جا که نگاه میکند، گویی دنبال ردی، نشانهای میگردد. آرامشی که در اوست در تو جاری میشود. کودک اگر باشی و نشناسیاش، از هیبت سبیل های پرپشتش پا پس میکشی گاهی. اما ته نگاهش مهربانی جنوبیها خوش نشسته است. اغلب بچهها او را با قصه های «کوتی کوتی» می شناسند و «هستی» و این تازگیها «زیبا صدایم کن». نشان ماه طلایی جشنواره برگزیدگان ادبیات کودک و نوجوان از آن اوست. نامزد ایرانی جایزه ی کریستین آندرسن ۲۰۱۸ مهمان لحظههای خوش بچههایی است که با داستانهایش زندگی میکنند و زندگی میآموزند.
* بدیهی است که کودکان و نوجوانان عصر حاضر، باید از همه ابعاد از جمله بُعد فرهنگی و مطالعاتی رشد کنند تا بتوانند آینده کشور را بسازند. امروزه شاهد هستیم که در زمینه کتاب و کتابخوانی هم همه متولی شدهاند تا این امر را به مرحله عمل برسانند. بحث ما بر این موضوع است که این که علاقهمندی کودکان به مطالعه با تولید محتوای داستانها چه ارتباطی و نسبتی دارد. به نظر شما در حال حاضر میزان علاقهمندی قشر کودک و نوجوان ایرانی به خواندن داستان تا چه حد است؟
متأسفانه علاقهمندی مردم کشورمان به کتابخوانی روز به روز کم رنگتر میشود و این روند برای سرزمینی که این مقدار پیشۀ فرهنگی دارد فاجعهآمیز است. البته برخی از پدرها و مادرها که شخصاً علاقه به رشد فرزندانشان دارند، هرطوری شده برای بچههایشان کتاب تهیه و آنها را به مطالعه تشویق میکنند ولی در مجموع روند مطالعه در کشورمان لنگ میزند و نگرانکننده است. همانطور که خودتان هم اشاره کردید، کتاب کودک در ایران متولیهای زیادی دارد که عمدتاً دولتی هستند، ولی در عمل هیچکدام از نهادهای دولتی به وظیفۀ تعریفشدۀ خود عمل نمیکنند؛ در برنامهریزیها و بودجهبندیها کودکان اولویت ندارند و همیشه ته صف هستند. ما کلاً در زیرساختهایمان در زمینۀ کار برای کودکان و نوجوانان مشکل داریم. متولیان اصلی این حوزه آموزش و پرورش، کانون پرورش فکری و صدا و سیما هستند. اما در عمل این سه نهاد یا بودجه ندارند و از بیپولی مینالند یا برنامهای کارشناسی شده و مدون ندارند و باری به هر جهت کار میکنند. نهادهای مدعی ریز و درشت دیگر هم زیاد داریم که قربان نداشتن، واقعاً وقت و انرژی را به وفور هدر میدهند و متوجه نیستند چه ظلمی به کتاب و کتابخوانی میکنند.
* بحث بعدی در خصوص تیراژ کتابهای حوزه ادبیات کودک و نوجوان است. میزان تیراژ کتابهای کودک و نوجوان را به نسبت جمعیت این قشر در جامعه ایرانی چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا در مقایسه با تنوع و تیراژ کتاب حوزه بزرگسال، از تیراژ نسبتاً بالاتر یا پایینتری برخوردار است؟
خب، در مقایسه با جمعیت حدوداً پانزده میلیونی این گروه، شمارگان کتابها خوب نیست. اما شمارگان کتابهای کودک نسبت به بزرگسال بیشتر است که دلایل خودش را دارد. از جمله خرید کتابخانهها و توجهی که پدرها و مادرهای امروزی نسبت به رشد و آیندۀ فرزندانشان دارند. البته خرید کتابها از راه طبیعی یعنی کتابفروشیها کمتر اتفاق میافتد. این توجه والدین در نمایشگاه کتاب خودش را بیشتر نشان میدهد. اما نسبت به دهۀ هشتاد شمارگان کتابها پایین آمده است. این شمارگان در کتابهای کانون پرورش فکری بیشتر مشهود است. مثلاً کتابهای کودک این انتشارات از ۲۰ هزار نسخه به ده هزار و حتی کمتر رسیده است. در حالی که کانون در سراسر کشور حدود هزار کتابخانه دارد و اگر بخواهد برای هر کتابخانه پنج نسخه بفرستد بخشی از این تیراژ مصرف خواهد شد. ناشران خصوصی هم ناچارند دست به عصا حرکت کنند و با توجه به بازار و تقاضا کتاب چاپ کنند. بازار هم که خوب نیست. یعنی وضعیت اقتصادی و درآمد مردم به گونهای است که کتاب در سبد خانوار اولویتی ندارد.
* کودک و نوجوان عصر حاضر، در هجوم رسانههای رنگارنگ قرار دارد. از انواع بازیهای رایانهای گرفته تا برنامههای ارتباطی مجازی. به نظر شما با توجه به رسوخ فضای مجازی در ابزار رسانهای امروز و گرایش کودکان و نوجوانان به این عرصه، چگونه میتوان کودکان و نوجوانان را به خواندن کتاب علاقهمند کرد؟
نه فقط در ایران که در جاهای دیگر هم هر از چندگاهی وقتی خبر تعطیلی یک کتابفروشی بزرگ را میشنوم با خودم میگویم یعنی مرگ کتاب نزدیک است؟ یعنی قرار است کتاب از زندگی آدمیان حذف شود؟ بعد فکر میکنم شاید این طبیعی باشد. در دنیای اطلاعرسانی و آگاهیبخشی انقلابی رخ داده که همه چیز را دستخوش تغییر کرده. مثل زمانی که ماشین چاپ اختراع شد و انقلاب بزرگ جهان صورت گرفت. دنیای مجازی و رشد وسایل این رسانه نه فقط دنیای کتاب کودک را کمرنگ کرده که بر رسانههای دیگری مانند تلویزیون نیز تأثیر گذاشته است. حالا دیگر وقت انتخاب است. از طرفی خوشحالم که رسانههای سنتی از انحصار دولتها در میآید و مخاطبان، خودشان رسانهشان را انتخاب میکنند. این خوب است که درختان کمتری قطع میشود، ولی از طرفی جای نگرانی وجود دارد که با فراگیر شدن رسانههای نو کیفیت و نحوۀ مطالعه عوض شود و خواندن و آگاه شدن از عمق به سطح بیاید. ترسم از این است که وسوسۀ بازی و سرگرمی بر خواندن و تفکر غلبه کند و سودای جست و جو و کشف و آگاهی از طریق کتاب فراموش شود. ترغیب مخاطبان به خواندن محصول یک حرکت فردی نیست. زنجیرهای است گسترده. ماشینی است که تمام چرخهایش باید بچرخد تا حاصلش علاقهمندی به کتاب باشد. از مدارس و سیستم آموزشی گرفته تا سبک زندگیمان باید متحول شود. باید این نکته نزد همه جا بیفتد که کسانی که مطالعه میکنند انسانهای عاشقتر و فهیمتری هستند که بهتر زندگی میکنند و کمتر دچار لغزش و آسیب میشوند.
* غوطهور شدن در دنیای جن و پری و رو به رو شدن با انواع فانتزیها و خیالات حتی برای بزرگسالان نیز جذاب و پر کشش است، چه برسد به بچهها. اگر نگوییم کتابهای نوجوان ما خالی از این عناصر است، میتوان گفت این عناصر در آنها کم رنگ است. داستان کودک و نوجوان امروز، نیازمند سبکهای جذاب و داستانی ویژه است. این نیاز که مانند کتابهای بزرگسال در طیفها و ژانرهای گوناگون دستهبندی شود، وجود دارد. اما کمبود این ژانرها در ادبیات کودک و نوجوان مشهود است. نظر شما در زمینه فقر ژانر در ادبیات کودک و نوجوان چیست؟
بله درست میگویید. ما در زمینۀ ادبیات فانتزی با فقر تألیف روبهروییم. این برمیگردد به پیشینۀ ادبیات کودک ما که هنوز کودک است و به رشد و بلوغ نرسیده. طی دهههای گذشته ادبیات کودک ما سرگرم شناخت خودش بوده و یک جاهایی دور خودش چرخیده تا بهتر ببیند و خودش را بشناسد و دوباره حرکت کند. ما نویسندگان شاخص و برجسته در این زمینه کم داشتهایم و تجربههایمان اندک بوده. اما فکر میکنم دهۀ نود، دهۀ متفاوتتری نسبت به قبل باشد. نویسندگان جوان و خوش فکری به میدان آمدهاند که به مرور جای پایی باز میکنند و میدرخشند. مصداق بارز آن آکادمی ادبیات فانتزی- تخیلی است که زمانی به عنوان ادبیات گمانهزن کار خودش را شروع کرد. آنها جلسات منظمی در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان دارند و هر ساله جشنواره ادبیات این ژانر را برگزار میکنند. من خیلی به بچههای جوان این گروه امید دارم و فکر میکنم اتفاقهای بزرگ از دل همین جمعهای کوچک آغاز میشود.
* در مورد استفاده از اسطورههای قدیم ایران باستان در داستان کودک و نوجوان صحبت کنید. آیا استفاده جذاب از افسانهها و شخصیتهای داستانهای کهن به اندازه و به گونهای هست تا کودکان و نوجوانان را در درجۀ نخست نسبت به مطالعه و در مرحلۀ بعد به پیشینۀ باستانی خود علاقهمند کند؟
فکر میکنم ادبیات کهن ما پشتوانۀ خیلی محکم و پرباری برای ادبیات کودک ماست که به خوبی از آن بهره نگرفتهایم.ایران سرزمین اسطورههای کهن و باستانی است. اعتراف میکنم که خود من به اندازۀ کافی با این اسطورهها آشنا نیستم و کمتر به آنها پرداختهام. البته این برمیگردد به علاقه و رویکرد نویسنده در نوشتن. حوزۀ کاری من بیشتر واقعگرایانه بوده. اما معتقدم اگر نویسندهای میخواهد به این ژانر بپردازد چهار دانگ حوصله و حواسش را باید معطوف کند به این کار. در این حوزه مطالعه کند و افسانههای کهن را به شکل نوینی بازآفرینی کند. آن وقت خواهیم دید که ادبیات کهن ایران چهقدر غنی و پربار است. یکی از کسانی که خوب به در این حوزه کار کرده «آرمان آرین» است که به شکل تخصصی دارد روی اساطیر ایرانی کار میکند.
* از دیدگاه شما که سالها در این حوزه قلم زده و آثار متعددی در زمینههای کودک و نوجوان به چاپ رساندهاید، آیا تعداد نویسندههایی که در مورد نوجوانها مینویسند، کافی است؟
به نظرم کافی نیست، ولی رو به افزایش است. در مجموع توجه به نویسندگی برای این گروه سنی دارد زیاد میشود. طبیعی است که هرچه نویسندگان جدی این حوزه بیشتر شود، سطح ادبیات کودک و نوجون ارتقاء مییابد و سلیقهها بیشتر خواهد شد. ضمن این که تعداد نویسنده مهم نیست. جدیت در کار و حرفهای نوشتن خیلی مهم است. از سویی توجه دانشگاه و مراکز علمی نیز به این حوزه بیشتر جلب میشود. اگر نگاه کنید میبینید که تعداد پایاننامههای دانشگاهی این سالها در حوزه ادبیات کودک چهقدر افزایش یافته است.
* دیده میشود که برخی ناشران هر کتابی را بدون بررسی تخصصی و به هر نحوی در حوزه کودک و نوجوان چاپ و منتشر میکنند. به نظر شما رسیدن این کتابها به دست بچههایی که شخصیت آنان در حال شکلگیری است و تشنۀ دریافت اطلاعات هستند، چیست؟
خب. کتابی که از استانداردهای لازم برخودار نباشد هم به پیکرۀ ادبیات لطمه میزند و هم به مخاطبی که قرار است غذای روحش را از این راه تأمین کند. جامعه باید بداند که هرکسی بتواند قلم به دست بگیرد و بنویسد نویسنده نیست و آن که خاطرات نوستالوژیک و دوران کودکی خود را به شکل داستانی مینویسد، نیز نویسنده کودک و نوجوان نیست. ادبیات کودک یک رشتۀ کاملاً تخصصی است که همۀ دستاندرکارانش از ناشر و نویسنده و تصویرگرش باید شناخت کافی از روانشناسی کودکان و جهان ایشان داشته باشند. چه بسا دلیل بیعلاقگی برخی از بچهها دلزدگی از خواندن آثار این جماعت ناوارد باشد. مخاطب نوجوان تا حدودی خودش کتاب مورد علاقهاش را پیدا میکند. اما برای کودک این والدین هستند که کتاب انتخاب میکنند. اگر والدین شناخت نسبی از کتابهای منتشر شده داشته باشند با خیال راحت و بیدغدغه دست به انتخاب میزنند. ولی والدین و کتابدارها نمیتوانند به شناخت کاملی از کتابها برسند. چاره چیست؟رجوع به فهرستهای منتشره توسط نهادهای درگیر این کار. رجوع به فهرست کتابهای جایزه گرفته و نامزد جایزه جشنوارههای متعدد. جاهایی مثل «لاک پشت پرنده» و «شورای کتاب کودک» کتابها را ارزیابی میکنند و امتیاز میدهند. گرچه در هر انتخابی سلیقه وجود دارد ولی این فهرستها با درصد بالای قابل اعتماد هستند و تکلیف سره از ناسره را تعیین میکنند.
* امروز سیل ناشرانی را داریم که به دلیل با صرفه بودن ترجمه نسبت به تألیف، کتابهایی را از زبانهای دیگر به فارسی ترجمه کرده و وارد بازار میکنند. با توجه به فراوانی و تنوع این کتابها، برخی بر این اعتقادند که نوجوانان امروز بیشتر به مطالعه داستانهای ترجمه خارجی گرایش دارند تا داستانهای ایرانی. نظر شما در این زمینه چیست؟
این باز برمیگردد به همان چرخۀ تولید کتاب که خدمتتان گفتم. ایران عضو کنوانسیون قانون کپیرایت نیست. بنابراین دست مترجمان برای استفادۀ بیاجازه و بیهزینه از منابع خارجی باز است. از سویی مترجمان با هوشمندی کتابهای برگزیده و جایزه گرفته را ترجمه میکنند و این کار یعنی دستچین کردن از میان بهترینها. از سویی قرار دادن کتابهای چند کشور در یک کفۀ ترازو و قرار داد آثار تألیف ایرانی در کفۀ دیگر کار درستی نیست. اما عملاً این اتفاق میافتد و همه میگویند کار تألیف نسبت به ترجمه ضعیفتر است.
* نظر شما در خصوص عدم پرداختن به سوژههای مناسب این گروه سنی به ویژه نوجوانان و عدم توجه به تفاوت جنسی در سوژهیابی داستانی برای این گروه چیست و انواع سانسورهای موجود در این زمینه چه تأثیری در عدم کشش نوجوانان به مطالعه داستان و رمان و گریز آنان از این حوزه دارد؟
این نکتهای که گفتید یکی از دلایل بیرغبتی نوجوانان به رمانهای ایرانی هم هست. به هرحال آنها مقایسه میکنند و وقتی میبینند نمیتواننند خودشان را در داستانهای ایرانی پیدا کنند نسبت به آن موضع پیدا میکنند و به رمانهای خارجی علاقهمندتر میشوند. ما در کشورمان با خطوط قرمز زیادی مواجه هستیم. خطوطی که نه سیاسیاند و نه ترویج عقیدهای خاص دارند. این خطوط کاملاً سلیقهای هستند و به دیدگاه بررسان برمیگردد که از برخی نکتهها برداشت شخصی و عقیدتی میکنند. اینجاست که بخشی از انرژی نویسنده صرف دور زدن این خطوط میشود یا مجبور به خودسانسوری و حذف میشوند که این معضل لطمه شدیدی به اصالت اثر وارد میکند. البته این ربطی به عدم شناخت نویسنده از مخاطب ندارد. راستش را بخواهید برخی از دوستان نویسنده و مدعی به جای پرداختن به دغدغههای نوجوان امروزی و بدون در نظر گرفتن تجربۀ این گروه کتابهایی مینویسند که برای مخاطب جذابیتی ندارد. آنها حتی دنبال بازخورد اثرشان نیستند. مدام حرفشان را تکرار میکنند و حاضر نیستند فرکانس امواجی که میفرستند را با گیرندههایشان تنظیم کنند. آنها دوست دارند پند بدهند، نصیحت کنند و با دستکم گرفتن بچهها شعارهای اخلاقی بدهند.
* بهترین قصهها و رمانهایی که در ایام کودکی و نوجوانی خود خواندهاید کدامند؟ در خصوص اثرگذاری مطالعات آن روزگار در زندگی نویسندگی کنونی خود قدری برایمان بگویید.
در دوران نوجوانی ما آثار کمی برایمان منتشر میشد. نویسندههای این حوزه کم بودند و این جریان در حال شکلگیری بود. من از نویسندگان ایرانی بیشتر کارهای صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان و داریوش عبادالهی را میخواندم. اما گرایشم بیشتر به خواندن آثار بزرگسالان بود. آثار دولتآبادی و گلشیری و احمد محمود و جلال آل احمد خوراکم بود و همینطور کارهای نویسندگان خارجی را میخواندم و لذتی که در خواندن این آثار بود با هیچ چیز قابل مقایسه نبود. تأثیر این ادبیات چیزی نیست که به زبان بیاید. هرچه هست در ناخودآگاه است. هرچه هست همین تفکری است که امروزه بر ذهنم حاکم است و گواه خوبی است بر این که یادگرفتهام زندگی را با همۀ ابعاد خوب و بدش دوست بدارم و به آدمها با هر مرام و عقیدهای احترام بگذارم و در موردشان قضاوت نکنم. یاد گرفتهام که نگاه برتریجویانه جنسیتی نداشته و دنبال و مروج آزادی و عدالت باشم.
* امروزه با توجه به همکاری نزدیک حوزههای ادبیات کودک و تصویرگری کتابهای کودک، ایجاد ارتباط و شرکت در نمایشگاههای خارجی و حضور ناشران ایرانی در کشورهای خارجی نیز جای خوشحالی دارد. نظرتان را درباره وضعیت کتاب کودک و نوجوان در خارج از ایران بفرمایید.
تصویرگری به خاطر این که با زبان واژهها حرفش را نمیزند و از معیارهای زیبایی شناسانۀ دیگری پیروی میکند از متن فارسی جلوتر است. اما ناشران خارجی کمتر به ادبیات ترجمه اهمیت میدهند مگر این که کتابی بیابند که حرفی متفاوت از دنیایی متفاوت بگوید. برای همین ادبیات کودک ما وضع چندان مطلوبی در ترجمه ندارد. در ترجمه آثار دولتها امتیازی باید بدهند که گرنت نام دارد. یعنی دولتها برای انتقال فرهنگ کشورشان به دیگر کشورها باید هزینه کنند این هزینه در کشور ما بیشتر صرف کتابهای عقیدتی میشود و از این امتیاز چیزی به ادبیات و به خصوص ادبیات کودک نمیرسد. البته سال گذشته معاونت فرهنگی وزارت ارشاد چراغ سبزهایی به ناشران ایرانی برای ترجمه وانتشار کتاب در کشورهای دیگر داد که نمیدانم چهقدر موفق بوده است. اما این چرخه هم به همان چرخۀ بزرگ ربط دارد و آن هم پذیرش قانون کپیرایت جهانی است.