نقد رمان «زيبا صدايم كن» در زنجان
اولین جلسه نقد کتاب در مرکز علوم و نجوم با حضور 11 نفر از اعضای کانون که در کارگاههای داستان تابستان حضور خوب و پررنگی داشتند برگزار شد، رمان «زیبا صدایم کن» تالیف فرهاد حسن زاده نقد و بررسی شد.
اولین جلسه نقد کتاب در مرکز علوم و نجوم با حضور 11 نفر از اعضای کانون که در کارگاههای داستان تابستان حضور خوب و پررنگی داشتند برگزار شد، رمان «زیبا صدایم کن» تالیف فرهاد حسن زاده نقد و بررسی شد.
زری نعيمی
نقدی بر كتاب همان لنگه كفش بنفش
باز هم بگوييد نميشود و من باز هم ميگويم ميشود! شما هي ميگوييد: اصلا وقتي نويسنده ميخواهد «براي» كودك و نوجوان بنويسد، همين كلمهي كوچك «براي» نوشتهي او را از ادبيت و ساخت هنري خارج ميكند چون بلافاصله «قيد» خورد به مخاطب و من ميگويم ميشود. يعني در غير اين صورت هم، نويسنده، وقتي مينويسد (حال منتشر بكند يا نه)، يك «براي» دارد: براي خودش، براي دوستانش، براي پنج نفر، براي پنج هزار نفر.
روح الله مهدی پور عمرانی
نقدی بر كتاب همان لنگه كفش بنفش
كاربردهاي عموماً اداري واژهي «مديريت»، سبب شده تا منتقدان و پژوهشگران، از ترس اتهام تكراري نويسي و كليشهاي بودن، نتوانند از عبارت «مديريت متن» استفاده كنند. گسترهي كاربرد مفهوم «مديريت»، امروزه تا جايي است كه مثلا آرايشگران، آژانسهاي ملكي و كرايهي اتومبيل، گرمابههاي عمومي (با آنكه نسل گرمابههاي عمومي در كلانشهرها رو به انقراض است) و حتي قهوهچيها و كلهپزان هم با قرار دادن يك مانيتور روي يك ميز و نصب تابلوي نئون چشمكزن، خود را مدير مينامند و با قيد عبارت «با مديريت جديد» و مانند آن، سعي در جذب مشتري دارند.
ديدگاه يكی از خوانندههای حرفهای كتاب، يكی بچههای كانون پرورش فكری كرمانشاه درباره مجموعه داستان «كنار ديارچه، نيمكت هفتم».
آخر دنیا کجاست؟
از یک شروع عالی تا کاراکتر خانم مرادی، مش سلمان، بشکهی شربت و یخ در حال آب شدن گرفته تا در نهایت ورود آهو به کلاس و بیتاب بودن خانم مرادی برای بیرون رفتن، همگی برای نشستن در دل مخاطب در حرکتاند؛ حرکتی موفقیت آمیز…
کلاس دوم جن!
انار، عناب، مجیب، شنید، آقای اصغرآبادی، آقای استرآبادی، اعتصاب خودکارها، مغناطیس نگاه مجیب، شلوار عنابی رنگی که دو سه شماره از پایش کوتاهتر بود و عاشقانه انار خوردن در طیفهای رنگی منظمی قرار گرفتهاند تا برسند به یک اعتصاب جانانه برای رژه رفتن روی اعصاب معلم، در کلاسی به نام کلاس دوم جن که تجربهای است شیرین و فراموش نشدنی؛ برای کسانی که نگاهی از جنس نگاه شما دارند!
مثل همهی خرگوشها…
یک خرگوش لنگ هم میتواند به اندازهی یک خرگوش سالم قیمت داشته باشد!
نمیدانم از جیک و پیک کردن پرندهها بگویم یا از دیالوگ بامزهی «شلام! شطور مطورید؟! چوچول موچولهای ناژناژی!!»
پرداخت یک موضوع اجتماعی مهم در قالب یک داستان طنز با حضور کاراکتری مثل خرگوش.. فوق العاده است!
جزیرههای پنبهای…
کلیشه هم میتواند جذاب باشد؛ به شرط آنکه ذهنی نوین و پر از تصویر آن را پردازش کند…! در وصف جزیرههای پنبهای چند کلمهای بیش ندارم، آن هم از زبان «محمد علی بهمنی» که میگوید:
زیبایی تو؛
حرف ندارد…
باید سکوت کرد…
چیکن فینگر!
………………………………………………………:)
مشق ماهی، اشک ماهی!
شیطنت خواهر کوچکتر… کتک خوردن سهیل بیچاره… بحث و جدل میان آنها راجع به مسائل مختلف… و جالبتر از همه تلاش برای یافتن نوعی مشابهت بین آدم و ماهی…! جذاب است و البته دوست داشتنی!
کنار دریاچه نیمکت هفتم…
فرزانه، آش، پیانو، کامپیوتر، طلاهای مادر، کریم خان زند، معلم خصوصی، خندهای مثل قل قل آب، کارخانهی روغن نباتی، قاچاق مواد مخدر…
و در نهایت آشوبی که در ذهن مخاطب به پا میکند…: (
و…
نقطهی قوت مشترکی که نمیشود به سادگی از آن گذشت؛ بیطرف بودن و قضاوت نکردن نویسنده در همهی داستانهای این مجموعه است.
این امر موجب میشود که مخاطب پس از مطالعهی کتاب به جزئیات داستانها و موضوعات آن فکر کند؛ البته بدون هیچ پیش قضاوتی…
نوشدارو پس از مرگ سهراب!
از زمانی که ذهنم پر از کلمه و تصویر شد، تا حالا که حرفهایم را برای شما مینویسم، هیچگاه خودم را در رودربایستی تعریف و تمجید بیجا از کار کسی قرار ندادهام!
باید عرض کنم که شما هم از این قاعده مستثنا نیستید. بنابراین اگر از نوشتههایتان خوب گفتم به این دلیل است که قلمتان را دوست دارم. شاید چون نوشتههای شما مرا به دنیای دیگری میبرد؛ دنیایی فراتر از زمین کروی شکل بدقواره…!!
بااحترام
شقایق محمدی
پاییز ۹۲
مجموعه داستان «پی تی کو… پی تی کو…» شامل سه قصه خیالانگیز با طعم پرسشها و نکتههای فلسفی و همچنین تفکر و تأملبرانگیز است که ذهن پرسشگر مخاطبان کودک را نشانه رفته و در عین سادگی، مفاهیم پیچیدهای را با زبان کودکانه بیان میکند.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و منتقدان ادبی، نوشتن داستان برای کودکان بر خلاف ظاهر ساده آن، کار دشواری است و نویسندهای که میخواهد برای این گروه سنی داستان بنویسد، قبل از هر چیزی باید ارتباط درونی خود با کودک درونش را حتی در بزرگسالی همچنان حفظ کند. به بیان دیگر، نویسندهای که برای کودکان می نویسد، به رغم وارد شدن به دنیای بزرگسالی، باید توانایی دیدن دنیای پیرامون خود از دریچه نگاه کودکان را همانند دوران کودکی خود حفظ کند. البته این به معنای آن نیست که این فرد از دانش و منطق دنیای بزرگسالی دور باشد، بلکه تأکیدی بر خویشتنداری نویسنده به هنگام نوشتن برای کودکان است.
زري نعيمي/ نشریه دوچرخه
کنار دریاچه قرق است؛ از اول تا آخر؛ آن هم در قرق نوجوان. بهتر است یک الف نون جمع هم به آن اضافه کنم تا بشود نوجوانان. کنار دریاچه «واقعیت» را نمیگویم. واقعیت با خیابان و دریا و دریاچهاش، از خیلی وقت پیشها به قرق نوجوانان در آمده است. منظورم کنار دریاچه «داستان» است. همه جای دنیا، داستان یک قدم یا چند قدم یا خیلی زیاد از واقعیت جلو میزند. اینجا وارونه است. داستان، حسابی از واقعیت عقب مانده است؛ یکی با سرعت نور حرکت میکند و آن یکی هنوز دنبال چراغ موشیاش میگردد که راه را از چاه تشخیص بدهد. حالا در کنار دریاچه داستان، از نیمکت اول تا نیمکت هفتم به اشغال نوجوانان در آمده است.
♦ جلسهای با حضور نویسندهی داستان
جلسهی بهمن ماه باشگاه کتاب در تاریخ ۵/۱۱/۸۵ در دفتر نشر افق برگزار شد. در این جلسه نویسندهی کتاب «فرهاد حسنزاده» و منتقد و پژوهشگر «شهرام اقبالزاده» حضور داشتند و نوجوانان به نقد و بررسی کتاب «کنار دریاچه، نیمکت هفتم» پرداختند.
مونا عیسیبخش: بعضی از داستانها به گونهای بود که انگار احساس شخصی نویسنده بود و مفهوم آن برایم قدری مبهم بود.
پرستو پورگیلانی: داستان اول نثرش خیلی تکرار داشت. صفحهی آخرش فقط به اندازهی چهل تا «بعد» داشت که هر چه میخواندم این بعدها تمام نمیشد.
مونا عیسیبخش: ولی به نظر من همین تکرارها خیلی نثر کار را قشنگ و متفاوت کرده بود.
بخشی از اندوختهی من نظر خوانندگان کتابهایم هستند. حیفم میآید همین طوری رهایشان کنم. در اسباب کشی از سایت قبلیام به سایت جدید آنها را گردگیری و مرتب کردم و همه را یکجا و پشت سر هم قرار دادهام.
عباس عبدی (نویسنده)
♥اما کشف من کار ممتاز آقای فرهاد حسنزاده بود. « هستی » کتابی است که گرچه در قد و قامت رمان نوجوانانه نوشته شده، بدون شک یکی از بهترین رمانهای فارسی است که طی یکی دو سه سال اخیر خواندهام. حتی الان واقعاً یادم نمیآید در این مدت رمان دیگری در این حد خوانده باشم و فقط از روی احتیاط میگویم یکی از بهترینها. کار آکتر اصلی رمان دختری است که رفتاری پسرانه دارد و این پایه اصلی طنز شیرینی است که سراسر «هستی» را خواندنی کرده. در این جهت، کارآکتر پدر، بیبی، دایی جمشید، و البته سهراب کوچولو که تازه به جمع خانواده اضافه شده و نیز وضعیت فیزیکی تصویر شده خانه کوچک آنها در کمپ جنگزدگان و کاردقیق و درست با لهجه آبادانی پایه های دیگر این شیرین سازی داستانند که همگی در جاهای درست خود نشسته اند .
شادی خوشکار
رمان “هستی” یک امتیاز مهم دارد که شاید از نگاه خیلی از نویسندهها دور مانده و آن جذابیت شخصیت اصلی است. بدون اینکه اغراق شود یا نویسنده به زور بخواهد شخصیت را متفاوت جلوه بدهد، فقط با خواندن یک فصل میتوانید بفهمید که با یک آدم تازه سر و کار دارید. با هستی، دختری که بیشتر شبیه پسرهاست. آنقدر که تنها رانندهی تاکسی فکر نمیکند او پسر است، خواننده هم تنها با خواندن صفحهی اول ممکن است فکر کند راوی یکی از پسرهای پر شر و شور خیلی از داستانهای دیگر است:
روايت آنيتا يارمحمدي نویسنده و مترجم از خوانش «هستي»
/
یک جایی آن آخرهای کتاب، دایی شروع میکند برای هستی از مرگ حرف زدن. اینکه ساده نیست ایستادن و دیدنِ اینکه دانهدانه دوستها و نزدیکهات، گلوله میخورد وسط سینهشان و میافتند روی خاک و تو باور نمیکنی حتی که این آدم، همانی بوده که دقیقهای پیش مثلا دست گرمش توی دستت بود یا چه روزهایی را گذراندید با هم، تا همین حالا که پیش چشمت افتاده روی خاک و دیگر نفس نمیکشد. بعد تو یادت میآید که زندگی چقدر ساده می تواند آنی بشود که فکرش را نمیکردهای، و از داییِ تو هم، عزیزترین عشقی که در دل داری، آدمی افسرده و غریبه بسازد؛ آدمی دیگر.