نگاهی به کتاب موش سر به هوا / نیلوفر نیک بنیاد
فکر میکنید فقط آدمها به سفر میروند؟ نهخیر. موشها هم سفر میکنند. آن هم با کولهپشتی و چکمه و کیسهخواب و تجهیزات کامل سفر. ولی در یک چیز با آدمها اشتراک دارند؛ همانطور که در سفرهای دستهجمعیِ آدمها معمولاً یک نفر هست که با بقیه هماهنگ نیست و ساز مخالف میزند، در سفرهای دستهجمعی موشها هم گاهی این اتفاق میافتد. مخصوصاً وقتی موش هفتم یا همان سربههوا در بینشان باشد. این کتاب ماجرای سفر هفت موش یا بهتر است بگوییم شش موش معمولی و یک موش سربههواست که نه تنها خیلی چیزها را یادش میرود بلکه در تمام داستان واقعاً سرش به هواست!
اما بگذارید همین اول کار دست بگذاریم روی پررنگترین ویژگی کتاب یعنی تعاملی بودنش. فرهاد حسنزاده که در کتابهای دیگری هم تعاملی نوشتن را به کار برده و در نوشتارش بین خواننده، شخصیتهای داستان و نویسنده ارتباط و تعامل برقرار کرده بود، این بار هم با مخاطب قرار دادن شخصیتهای داستان، این کار را تکرار کرده است. او در همان صفحات اول از موشها میخواهد به بچهها سلام کنند و موشها در تصویر این کار را میکنند. دست تکان میدهند یا تعظیم میکنند. حسنزاده سپس موش سربههوا را مخاطب قرار داده و چندین بار او را صدا میزند تا ویژگی سربههوا بودنش را بهتر به مخاطبِ کودک نشان دهد. اما تعامل در همین ارتباط کلامی تمام نمیشود. در طول داستان اتفاقهایی برای موشها میافتد که راهحلش در دست مخاطب است. هر چند صفحه یک بار شخصیتهای داستان با یک چالش مواجه میشوند که خواننده از طریق بازی باید آنها را حل کند. به عنوان مثال وصل کردن موشها به گردوها از داخل مارپیچ، پیدا کردن موشها از پشت تپهها و درختهایی که قایم شدهاند و… این ویژگی باعث میشود کودکان با نویسنده احساس صمیمیت و شراکت بیشتری بکنند و از داستانی که به جز خواندن، در پیشبردن روند آن دستی داشتهاند، لذت بیشتری ببرند.
همینجا باید به تصویرگریهای علی خدایی هم اشاره کنیم. او که در خلق سرگرمی از طریق تصویرگری برای کودکان پیشتاز است و در کتابهای قبلی خود مثل «چی مثل چی؟»، «تو لکلکی یا دارکوب؟»، «چیچی قاشق و قیچی» و… به زیبایی در این زمینه هنرنمایی کرده بود، در موش سربههوا هم همین کار را تکرار کرده و در کنار خلق تصاویر جذاب برای شخصیتها و رویدادهای داستان، صفحات هوش و سرگرمی کتاب را با هنر خود جذابتر کرده است.
اما موضوع داستان را نباید فراموش کنیم. همانطور که گفتیم داستان دربارهی سفر هفت موش است که موش هفتم کمی سربههواست و گاهی چیزهایی را فراموش میکند. مثلاً چی؟ مثلاً غذای همهی همسفرهایش را. و همین باعث میشود دیگران از او عصبانی شوند و وقتی غذایی پیدا میکنند او را شریک نکنند. اما ناگهان اتفاق جالبی میافتد. عقابی بی سر و صدا مشغول پرواز بالای سر موشهاست تا یکی از آنها را شکار کند و به لانهاش ببرد. تنها کسی که عقاب را میبیند، موش سربههواست. دلیلش هم مشخص است: او سرش به هواست و به همین دلیل عقاب را زودتر از اینکه به موشها حمله کند، میبیند. در واقع حسنزاده با این داستان میخواهد به کودکان نشان بدهد که هر شخص ویژگیهای متفاوتی دارد که گاهی ممکن است مورد پسند دیگران نباشد، اما ویژگیهای هرکس در زمان خاصی به کار میآید و هیچکس بهخاطر ویژگیهایش قابل سرزنش یا بهدردنخور نیست. بچهها از طریق خواندن این کتاب با هویت فردی خود به طور غیرمستقیم آشنا میشوند، تفاوتهای فردی را میپذیرند و اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنند.
حسنزاده استاد انتقال مفاهیم مهم و بزرگ در قالب داستانهای ساده و کوچک است. اگرچه به واسطهی موفقیتهای بیشمارش نیاز به معرفی ندارد اما بد نیست یک بار دیگر به طور خلاصه اشاره کنیم که او چندین دوره نامزد جایزهی آسترید لیندگرن و دو دوره نامزد جایزهی هانس کریستین اندرسن (معروف به نوبل ادبیات کودک) شده و در هر دو دوره نیز به فهرست نهایی این جایزه راه پیدا کرده است. موش سربههوا یکی از جدیدترین آثار او برای کودکان است.
منبع: سایت وینش