بازی با دُم شیر
توی جنگل زورآباد، جنابِشیرسلطان به همه زور میگفت. نمیدانید زورگوییاش چه به روز همه آورده بود. البته به مرور زمان همه عادت کرده بودند و اگر روزی زور نمیشنیدند حالشان زار میشد. خلاصه اینکه تکلیف همه روشن بود. به قولی دیر و زود داشت، ولی سوخت و سوز نداشت.